eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
65 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کمر خم کرد هرکس برد بار عشق را بر دوش جوان شد پیر، گل شد سربه‌زانو، بید شد مجنون
پس چه هستی ای فلک، گردور باطل نیستی چیستی ای عمر، گر زهر هلاهل نیستی زهر نوشاندن هم ای تقدیر بی آداب نیست من به قسمت راضی ام اما تو عادل نیستی در وفاداری ندیدم هیچکس را مثل تو ای غم از حال دلم یک لحظه غافل نیستی گریه کن بر حال خویش ای موج از دریا ملول لحظه ای دیگر تو در آغوش ساحل نیستی هر که با من بود روزی دل برید از من، تو نیز دل به رفتن می سپاری، گرچه مایل نیستی گفت: روزی بازمیگردم، فراموشم مکن گفتمش: در بی وفایی نیز کامل نیستی '!
💚🍃 مپرس شادی من حاصل از کدام غم است که پشت پرده ی عالم هزار زیر و بم است اگر به ملک رسیدی جفا مکن به کسی که آنچه کاخ تو را خاک میکند ستم است خبر نداشتن از حال من بهانه ي توست بهانه ی همه ظالمان شبیه هم است کسی بدون تو باور نکرده است مرا که با تو نسبت من چون دروغ با قسم است تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست وگرنه فاصله ی ما هنوز یک قدم است
🍃🌼🍃 🌼🌸 🍃 به عکس‌های خودم خیره‌ام، کدام منم؟ زمانه خاطره‌های مرا کجا برده است؟ 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
بهلول وار فارغ از اندوه روزگار خندیده ایم! ما به جهان یا جهان به ما
آبادی شعر 🇵🇸
خدا برای چه یک روح با دو جسم سرشت مرا برای جهنم، تو را برای بهشت من و تو هر دو به یک صورت آفریده شدیم یکی در آیینه زیبا، یکی در آیینه زشت گمان مکن که تو مختاری و جهان مجبور که اختیار تو را هم خدا به جبر نوشت اراده ای است به گمراهی و هدایت ما کدام معبد و مسجد؛ کدام دیر و کنشت؟! اگر بناست بمانیم زیر این آوار بگو دگر نگذاریم خشت بر سر خشت
ازمشࢪقِ‌نگاهِ‌تُـوخوࢪشیدمۍدمَد صُبحۍڪھ‌باتُـومۍشودآغـاز دیـــــــدنۍســـت...! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خبر داری که شهری روی لبخند توشاعر شد؟ چرا این‌گونه، کافرگونه، بی‌رحمانه، می‌خندی؟!🌱
‌ هنرِ عشق فراموشیِ عمر است ولی خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست
مپرس شادی من حاصل از کدام غم است که پشت پرده ی عالم هزار زیر و بم است اگر به ملک رسیدی جفا مکن به کسی که آنچه کاخ تو را خاک میکند ستم است خبر نداشتن از حال من بهانه ي توست بهانه ی همه ظالمان شبیه هم است کسی بدون تو باور نکرده است مرا که با تو نسبت من چون دروغ با قسم است تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست وگرنه فاصله ی ما هنوز یک قدم است
دل بریدم تا نبینم دوست با من دشمن است دل بریدن گاه تنها راه عاشق ماندن است! 🆔@abadiyesher
شور دیدارت اگر شعله به دل‌ها بکشد رود را از جگر کوه به دریا بکشد گیسوان تو شبیه است به شب، اما نه! شب که این‌قدر نباید به درازا بکشد خودشناسی قدم اول عاشق شدن است وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد عقل، یکدل شده با عشق، فقط می‌ترسم هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد یکی از ما دونفر کشته به دست دگری است باش تا کار من و عقل به فردا بکشد زخمی کینه‌ی من! این تو و این سینه‌ی من من خودم خواسته‌ام کار به اینجا بکشد حال با پای خودت سر به بیابان بگذار پیش از آنی که تو را عشق به صحرا بکشد @abadiyesher