eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن می‌شنیدم که بدین نوع همی راند سخن کای ز زلفت صصصبحم شاشاشام تاریک وی ز چهرت شاشاشامم صصصبح روشن تتتریاکیم و بی شششهد للبت صصصبر و تاتاتابم رررفت از تتتن طفل گفتا مَمَمَن را تُتُو تقلید مکن گگگم شو ز برم ای کککمتر از زن ممی‌خواهی مممشتی به ککلت بزنم که بیفتد مممغزت ممیان ددهن پیرگفتا وووالله که معلومست این که که زادم من بیچاره ز مادر الکن هههفتاد و ههشتاد و سه سالست فزون گگگنگ و لالالالم به‌ خخلاق زمن طفل گفتا خخدا را صصصدبار ششکر که برستم به جهان از مملال و ممحن مممن هم گگگنگم مممثل تتتو تتتو هم گگگنگی مممثل مممن
بر من و یاران شب یلدا گذشت بس‌که ز زلف تو سخن رفت دوش
پسته و بادام، نُقلِ روزِ نوروز است و من با لب و چشمت نخواهم پسته و بادام را
گفتم اول چو كبوتر كُنمش زود شكار... ديدم آخر که كبوتر منم او شاهين است
عاشق آن نیست که هر لحظه زند لاف محبت مرد آن ست که لب بندد و بازو بگشاید :)
اگر زکات دهی فطره مرا {می} ده که قوت غالب من باده بوده در رمضان
نامدی دوش و دلم تنگ شد از تنهایی چـه شود کـز دلم امـروز گره بگشایی
گویی دلت چرا نشد از هجر من غمین آن‌قدر تنگ شد که درو جای غم نماند
این دل که به شهر عشق، سرگشتهٔ تو است بیمار و غریب و دربه‌در گشتهٔ تو است برگشتگیِ بخت و سیه‌روزیِ او از مژگانِ سیاهِ برگشتهٔ تو است
از جان چه خبر گیری و از چشم چه پرسی آن‌ بی‌تو پر از آتش و این بی‌تو پر آب است @abadiyesher
از جان چه خبر گیری و از چشم چه پرسی آن‌بی‌تو پر از آتش و این بی‌تو پر آب است @abadiyesher
ای که‌ گفتی سخن عشق نشاط آرد و مستی لب فروبند کزین قصه به جز غصه نزاید @abadiyesher