پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن
میشنیدم که بدین نوع همی راند سخن
کای ز زلفت صصصبحم شاشاشام تاریک
وی ز چهرت شاشاشامم صصصبح روشن
تتتریاکیم و بی شششهد للبت
صصصبر و تاتاتابم رررفت از تتتن
طفل گفتا مَمَمَن را تُتُو تقلید مکن
گگگم شو ز برم ای کککمتر از زن
ممیخواهی مممشتی به ککلت بزنم
که بیفتد مممغزت ممیان ددهن
پیرگفتا وووالله که معلومست این
که که زادم من بیچاره ز مادر الکن
هههفتاد و ههشتاد و سه سالست فزون
گگگنگ و لالالالم به خخلاق زمن
طفل گفتا خخدا را صصصدبار ششکر
که برستم به جهان از مملال و ممحن
مممن هم گگگنگم مممثل تتتو
تتتو هم گگگنگی مممثل مممن
#قاآنی
پسته و بادام، نُقلِ روزِ نوروز است و من
با لب و چشمت نخواهم پسته و بادام را
#قاآنی
گفتم اول چو كبوتر كُنمش زود شكار...
ديدم آخر که كبوتر منم او شاهين است
#قاآنی
عاشق آن نیست که
هر لحظه زند لاف محبت
مرد آن ست که
لب بندد و بازو بگشاید :)
#قاآنی
این دل که به شهر عشق، سرگشتهٔ تو است
بیمار و غریب و دربهدر گشتهٔ تو است
برگشتگیِ بخت و سیهروزیِ او
از مژگانِ سیاهِ برگشتهٔ تو است
#قاآنی
از جان چه خبر گیری و از چشم چه پرسی
آن بیتو پر از آتش و این بیتو پر آب است
#قاآنی
@abadiyesher
از جان چه خبر گیری و از چشم چه پرسی
آنبیتو پر از آتش و این بیتو پر آب است
#قاآنی
@abadiyesher
ای که گفتی سخن عشق نشاط آرد و مستی
لب فروبند کزین قصه به جز غصه نزاید
#قاآنی
@abadiyesher