eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
(عج) بی تو در زندگیم رنگ خدا نیست که نیست بین عشاق چو من بی سر وپا نیست که نیست با غم دوری تو سوخته و ساخته ام اثری از چه بر این سوز و نوا نیست که نیست نیمه شب وقت مناجات بگویم با خویش گوئیا قلب تو از بنده رضا نیست که نیست من گنه کارم و آلوده قبول است قبول بی محلی ز کریمان که روا نیست که نیست بی جهت ناز طبیبان نکشم – چون دردم درد هجر است و به جز وصل دوا نیست که نیست هرکجا رو زده ام آبرویم را بردند هیچ کس غیر شما فکر گدا نیست که نیست در دعا فکر گرفتاری خود بودم و بس یاد تو در دل ما وقت دعا نیست که نیست غرق دنیا شده را جام شهادت ندهند راه ما راه امام و شهدا نیست که نیست خاک جبهه خبر از چادر خاکی دارد باوفا تر کسی از مادر ما نیست که نیست بهر درمان پریشانی این نوکر ها چاره ای جز سفر کرببلا نیست که نیست از زمانی که شنیدم در آن کوچه چه شد داغییِ سیلی از این سینه جدا نیست که نیست مادرت دیده به راه است بیائی مهدی پشت در ناله ای آمد که کجایی مهدی نعمتی
قصه‌ی عشق آخری دارد عاشقی روی دیگری دارد گاه آن روی عشق پنهان است گاه راه از میان توفان است گاه فرمان دهد زمین بخوری سیلی از دست بدترین بخوری سر هجده بهار پیر شوی بین دیوار و در اسیر شوی یا که در شعله‌‌‌ی پریشانی مثل پروانه پر بسوزانی عشق گاهی سر جنون دارد داستانی به رنگ خون دارد ریشه‌ی عشق اگر چه افلاکی است گاه دربند چادری خاکی است عشق بازوی با ورم دارد عشق بانوی بی حرم دارد گاه چشم تر از تو می‌خواهد زخمِ میخ در از تو می‌خواهد گاه شیرین ترین محدّثه‌ای گاه زخمیِ سخت حادثه‌ای گرچه پاک است قلب مرضیه‌ات سوزد از دود بازهم ریه‌ات هم قرار است کوثرش باشی هم فداییِ حیدرش باشی عشق گرچه هزار غم دارد ماه پهلو گرفته کم دارد دوست دارد که بی‌قرار شوی روی دل رحم ذوالفقار شوی پیش محبوب دست و پا بزنی جای او فضه را صدا بزنی قدر باشی و قدر نشناسان بگذرند از کنار تو آسان می‌کشاند به کوچه راهت را می‌کشد در خسوف ماهت را گاه دستی کبود می‌خواهد یاس با بوی دود می‌خواهد بازی عشق سرشکستن داشت پای جانان به جان نشستن داشت گاه فرمان دهد که پرپر شو جان حیدر! فدای حیدر شو آه زهرا ! بگو علی چه کند؟ مرد جنگ است او، ولی چه کند؟ صرافان