ما را به غمزه کشت و قضا را بهانه ساخت
خود سوی ما ندید و حیا را بهانه ساخت
دستی به دوش غیر نهاد از ره کرم
ما را چو دید، لغزش پا را بهانه ساخت
آمد برون خانه، چو آواز ما شنید
بخشیدن نواله، گدا را، بهانه ساخت
رفتم به مسجد از پی نظّارهی رخش
دستی به رخ کشید و دعا را بهانه ساخت
زاهد نداشت تاب جمال پریرخان
کنجی گرفت و ترس خدا را بهانه ساخت
#قتیل_لاهوری