eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتند که درب آسمان ها باز است تنها ره عاشقی ره پرواز است انگار دوباره پرکشیده است کسی نجوای دوباره ، است
خسته از دردهای بدموقع پی آرامشی موقت بود کمرش مهره‌مهره تیر کشید نکند وقت استراحت بود؟! جارویش را گذاشت روی زمین روی جدول کنار کوچه نشست دلهره ،اضطراب ، کار زیاد لحظه‌ای چشم خسته‌اش را بست سر هر کوچه موکب شادی شربت و کیک دست مردم بود اشک از روی گونه اش سر خورد شب جشن امام هشتم بود پا شد از جا دوباره جارو کرد ظرف‌های پلاستیکی را رژه می‌رفت در سرش انگار فکر وام و خرید داروها اشک می‌ریخت زیر لب می‌گفت من به قربان اسمتان آقا... چندوقت است دورم از حرمت من کجا و حریم پاک شما ! کاش جاروکش حرم بودم صبح تا شب میان گوهرشاد می گرفتم غبار صحنت را هم قدم با نسیم و همدم باد غصه دارم به قدر چند کتاب درد دارم به قدر ده دفتر دل من تنگ و بی‌قرار شماست دست من را بگیر محکم‌تر جارویش را کشید روی زمین مرد بی‌تاب استراحت بود کوچه اما پر از زباله و او گیر یک جرعه خواب راحت بود باد پیچید و لحظه‌اي حس کرد فارغ از غصه‌ها و درد و غم است مردم شهر زائر و او هم خادم افتخاري حرم است @abadiyesher
کودک‌کش و حیوان صفت و درنده از هرچه بدی‌ست ذات او آکنده بی‌اصل و نسب ترین رژیم تاریخ با دست خودش گور خودش را کنده @abadiyesher