eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
صد بغض میان دل نهان است رفیق احوال زمانه چون خزان است رفیق روزی که دلت تنگ کسی هست که نیست دلگیرترین روز جهان است رفیق @abadiyesher
غم های زمانه از دلم کم کردم در قوری دل یاد تو را دم کردم برخیز و بیا که با هزاران امّید صبحانه ی عاشقی فراهم کردم @abadiyesher
هرچند که روزها کم و کوتاه است یلدای بلند عاشقی در راه است این نقش هزار رنگ پاییزانه از یمن قدوم و لطف آذرماه است @abadiyesher
هر طرف می نگرم رد عبورت پیداست در دل عاشق ما پرتو نورت پیداست جمعه ها سینه ما محفل دلتنگی‌هاست بر لب منتظران شوق ظهورت پیداست عالمی منتظر بانگ اناالمهدی توست در زمین دل ما شور نشورت پیداست می رسد نغمه‌ی داوودی تو بر دنیا آیه‌ی صلح، از آهنگ زبورت پیداست وعده داده ست خداوند، فرج نزدیک است در گلستان جهان عطر حضورت پیداست شیعه لبریز غم غربت و مظلومیت است غصه‌های همه از قلب صبورت پیداست هر زمان واژه تراوید قلم از تو نوشت نظر افکن به کلامم که مرورت پیداست @abadiyesher
ای نام تو تسلی چشم انتظارها مسندنشین قلب همه بیقرارها تفسیر عشق و آیه ی ایمان و روشنی مضمون عاشقانه ی بیت و شعارها صد بغض بی بهانه میان گلو شکفت دلخسته ایم و زخمی این روزگارها ما را نبین که پر شده از درد غفلتیم بنگر به اشک و ناله ی شب زنده دارها گاهی عنایتی ، سر سوزن تفقدی دستی بکش تو بر سر ما حال زارها بی تو بهشت غرق سکوت و تباهی است گویی جهنمی شده لیل و نهارها خورشید عدل و سوره ی حق بر زمین بتاب تا بشکند سیاهی و جهل و حصارها صبح وصال روی تو عید محبت است جوشد شراب عاشقی از چشمه سارها @abadiyesher
خورشید دوباره بر زمین چشمک زد صدبوسه به ناز و مریم و میخک زد با سوزن نور و نخ امید و سرور بر دامن صبح و زندگی پولک زد @abadiyesher
دل را ز غبار غم رها خواهم کرد از حسرت و کینه ها جدا خواهم کرد تا روز من از نشاط لبریز شود هر صبح به عشق اقتدا خواهم کرد @abadiyesher
هر صبح ز نور عشق لبریز شدیم خوشرنگ شبیه فصل پاییز شدیم تاریکی و ترس را به دور افکندیم وابسته به خورشید دل‌انگیز شدیم @abadiyesher
با خنده طلوع نور را معنا کن در خانه‌ی دل امید را احیا کن در مجلس عاشقانه‌ها در هر صبح قانون لطیف عشق را امضا کن @abadiyesher
سرگشته‌ام و نیست مرا جز تو پناه دلخسته‌ام و تشنه‌ی یک جرعه نگاه درسینه‌ی من غصه تلنبار شده است یا فاطمه إشفعی لنا عندالله @abadiyesher
دوباره بارش زخم و هجوم داغی که طلوع درد و مصیبت، از اتفاقی که و سوز و اشک قلم با چه اشتیاقی که حدیث شعله‌ی سوزنده‌ی فراقی که نسیم لطف وزید و علی"ع" تفضُّل کرد قلم برای سرودن به یاد او گل کرد سلام سوره ی کوثر سلام کوه وفا سلام فخر ملائک سلام نور سما سلام یاس پیمبر سلام بحر سخا سلام شور عبادت سلام روح دعا درون سینه و قلبم شبی قیامت شد به نام بانوی گل ها دلم هدایت شد به یاد فاطمه چشمان آسمان تر شد فضای سینه پر از عطر یاس پرپر شد هوای خاطر مولای ما مکدر شد بدون همدم و یار و بدون یاور شد تمام حرف دلم با غمش عجین گشته به یاد غربت زهرا، علی حزین گشته فضای شهر دل ما گرفته رنگ عزا چگونه لب بگشایم چه رفته بر مولا؟ هزار رنج و مصیبت، هزار آه و جفا میان کوچه ی غربت هجوم خصم بلا تمام عالم و آدم غریق حیرت شد چه شد به اُمِّ اَبیها چنین جسارت شد؟ میان شهر مدینه دگر مسلمان نیست؟ برای ظلم و عداوت غروب و پایان نیست؟ برای همسر زهرا رفیق دوران نیست؟ حبیب و همره و یاری شبیه سلمان نیست؟ نبود هیچ کسی تا که یاورش باشد؟ نگاهبان حریم کبوترش باشد؟ کجاست منتقمی تا که او قیام کند؟ بساط ظلم و جنایت شبی تمام کند نسیم عدل علی را علَی الدّوام کند به وقتِ صبح ظهورش دوصد سلام کند نفیر ظلم و خباثت بس است مولاجان! غبار مرگ و اهانت بس است مولاجان! بیا ترنم باران! که بی‌قرار توایم بیا امید بهاران! در انتظار توایم بیا نسیم گلستان! که در کنار توایم همیشه در همه ایام جان نثار توایم تمام بستر قلبم پر از بهانه‌ی توست همیشه قبله‌ی دلها به سمت خانه‌ی توست هنوز هم که هنوز است زخم بر جگر است غبار شبهه فراوان و شهر خسته‌تر است دلم خوش است به تک‌جمله‌ای که مختصر است که انتهای شب خستگان سحر است بیا و ساحل دل خالی از تلاطم کن لب تمام زمین را پر از تبسم کن @abadiyesher
آیینه‌ی جمال خداوند فاطمه‌ است مخلوق بی‌بدیل و همانند فاطمه‌ است بانوی آب و آینه و نور و بندگی تفسیر کوثرانه‌ی دلبند فاطمه‌ است در سوره‌‌ی مقدس کانون زندگی دریای عشق و آیه‌ی لبخند فاطمه‌ است تندیس حجب و جلوه‌ی صبر و امید را گویاترین نشانه و مانند فاطمه‌ است اعجاز نام حضرت مادر همیشگی‌ است مشکل‌گشا و فاتح هر بند‌ فاطمه‌ است در روز حشر کاش چو پرسم شفیع کیست؟ جِن و ملک، به شوق بگویند فاطمه‌ است نامش شکوه بندگی و اسم اعظم است در هر غزل، کلام خوشایند فاطمه‌ است @abadiyesher
در سینه‌ات انقلاب باید بکنم انگور لبت شراب باید بکنم در مرکز چاپخانه‌ی آغوشت عشقم به تو را کتاب باید بکنم @abadiyesher
صبح است هوای تازه‌تر می‌خواهم تک مصرع دلنشین و تر می‌خواهم بر سفره‌ی عاشقانه مهمانم کن یک لقمه‌ی عشق مختصر می‌خواهم @abadiyesher
صبح است هوای تازه تر می‌خواهم تک‌مصرع دلنشین و تر می‌خواهم بر سفره‌ی عاشقانه مهمانم کن یک لقمه‌ی عشق مختصر می‌خواهم @abadiyesher
پلکی بگشا و عشق را زمزمه کن آن را به زبان عاشقی ترجمه کن خورشید شو ای طنین احساس خدا با لهجه‌ی صبح نور را دکلمه کن @abadiyesher
در کوچه هوا ؛ هوای روز عید است سرشار سرور و خنده و امید است زیبایی صبحدم اگر می بینی لبخند قشنگ حضرت خورشید است @abadiyesher
زمین یک بار دیگر باز چرخید جهان با شور و شوق و عشق خندید خدایا شکر از لطفی که کردی که دیدم روز نو گیسوی خورشید @abadiyesher
دوست دارم که در کنارت، من زیر باران کمی قدم بزنم دست در دست پرمحبت تو قصه‌ی عشق را قلم بزنم در دل آسمان چشمانت پر احساس شعر بگشایم از نگاهت، دلم جلا گیرد نکته‌ی تازه‌ای رقم بزنم حک نمایم نشان نام تو بر دانه دانه عقیق تسبیحم نذر کردم فقط هزاران بار مهر یاد تو بر لبم بزنم و ببندم دخیل دستم را بر ضریح مقدس چشمت از رواق لبت عسل نوشم پرسه‌ای با تو تا حرم بزنم و اگر شد شبی بیارامم در جنوب خلیج آغوشت بر گل سرخ و غنچه‌ی لبهات بوسه تا صبح دم به دم بزنم با تو باشم همیشه، در هرجا بی تو بودن مساوی مرگ است با قلم موی عشق و شور و امید خط بطلان به روی غم بزنم @abadiyesher
با خنده سرای عشق را در بزنید بر سینه‌ی قهر و غصه خنجر بزنید با جرعه‌ای از تبسم و آرامش هرصبح پلی به قلب دلبر بزنید @abadiyesher
خورشید، لب پنجره‌ها را بوسید رویید میان باغ دل، یاس سپید در سفره‌ی صبحانه بیاور هر روز معجون نشاط و جرعه‌ای چای امید @abadiyesher
با یک نگاهش می‌برد از خاطرم غم را می‌خوانم از چشمان او صبر مجسّم را از آسمان مهر، نازل می‌کند دائم بر روی گلبرگ دلم، باران شبنم را وقتی که می‌ریزد گلاب واژه از لبهاش از حرف‌هایش می‌چشم شهد دمادم را دستان او دریای نور و ساحلی امن است از نازِ دستش، می‌توان فهمید مرهم را بر شانه، افشان می‌کند تا تاب گیسو را می بویم از هر تار مویش عطر را با جرعه‌ای از بوسه هایش تا ابد مستم می‌نوشم از جام لبانش عشق عالم را می‌بینم از دارالقرار صحن آغوشش باغ بهشتی بیکران و سبز و خرم را رنگین‌کمانی از نشاط و شور و امید است خورشید یادش می‌برد اندوه و ماتم را @abadiyesher
هر صبح نوای دلگشا می‌چسبد آوای خوش ابوعطا می‌چسبد بر سفره‌ی صبحانه دو فنجانْ لبخند با چایی خوشرنگ شما می‌چسبد @abadiyesher
هر صبح به لطف عشق هشیار شوید آماده‌ی فصل جنبش و کار شوید گل بوسه‌ی خورشید جهان بر شیشه یعنی که ز خواب ناز بیدار شوید @abadiyesher
هرچند که روزها کم و کوتاه است یلدای بلند عاشقی در راه است این نقش هزار رنگ پاییزانه از یمن قدوم و لطف آذرماه است @abadiyesher