وقتی به زندانِ کسی خو کرده باشی
بال و پرت، روز رهایی درد دارد...
#مجتبی_شریف
بارانِ غزل ها شده بارون که تو باشی
لیلای نظامی شده مجنون که تو باشی
بین خودمان باشد از این دسته ی گنجشک
یک دانه پرستو زده بیرون که تو باشی
دوربرت از دم همه راحت همه ولگرد
یک جُرمِ قشنگی شده قانون که تو باشی
یک حادثه سر میزند از زیر و بَمِ شهر
یک عاشق دیوانه ی دل خون که تو باشی
تاپیر شَوی خاطره باشی و بمانی
من می شوم اندازه ی مجنون که تو باشی
در قصر زمان تازه ترین گُل لب ایوان
جادوگر زیبای پُرافسون که تو باشی
#ناچیزم و یک تُحفه ندارم سرِ راهت
یک چشم و دوابرو شده ام چون که تو باشی
#مجتبی_شریف
اصلا به کسی چه من وتو درتب عشقیم
ما پایهی هر روز هم و هر شب عشقیم
اصلا به کسی چه دل ما تاب ندارد
در موج زمان حسرت قلاب ندارد
ماه بغلی چشم عسلی دختر کوفی
من مثنوی گیجم و تو کل حروفی
من منتظرت میشوم از پارک بیایی
با کفش طلا و بدن مارک بیایی
من منتظرت میشوم ازبسکه تو خوبی
در را تو بخواهی تو بیایی تو بکوبی
دور و بر موهای مِشت ببر زیاد است
من منتظرت میشوم این صبر زیاد است
من منتظرت میشوم از خانه بیایی
با موی پریشان شده دیوانه بیایی
من منتظرت میشوم از بسکه تو ماهی
تو سوی دوتا چشم ترِ مانده به راهی
در شیب کم گونه تو برف زیاد است
تو خوشگلی وپشت سرت حرف زیاد است
#مجتبی_شریف