eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نگذار شوم اسیر دنیا! نگذار! تنهای جهان! مرا تو تنها نگذار... غیر از تو مگر خدای دیگر دارم؟ یک لحظه مرا به غیر خود وانگذار! ایهام🌙 @abadiyesher
سهم من چیست از نبودن تو؟ شعرهایی که پشت در ماندند، شعرهایی که قبلِ زاده شدن بین بود و نبود درماندند... -ایهام🤍 @abadiyesher
هم‌آهِ قلب خسته او غیر چاه نیست مردی که همدم دل تنگش جز آه نیست تاریک و تار و ابری و دلتنگ و بی‌قرار یک آسمان که در بَرِ او قرص ماه نیست کوهی که تکیه‌گاه زمین است از ازل غیر از خدا برای غمش تکیه‌گاه نیست مردی که جان پناه جهان است تا ابد دیگر دلی برای جهانش پناه نیست💔 یک شب سپرد هستی خود را به قلب خاک از آن به بعد همدم او غیر چاه نیست @abadiyesher
شعر محدثه نبی‌حسینی برگزیده بخش ویژه (پدر) پاییز دلتنگ شد، دلتنگ گرمای صدایت دلتنگ لحن مهربان آشنایت دلتنگ "پاشو دخترم وقت نماز است" دلتنگ صوت روحبخش ربنایت دلتنگ تسبیحت، عقیقت، جانمازت دلتنگ حال حسرت انگیز دعایت دلتنگ "این هم میگذره دنیا همینه" دلتنگ گریه روی کوه شانه‌هایت بابا ببین این دختر لوست دوباره دلتنگ شد دلتنگ‌تان تا بی‌نهایت... ▪️ سردم شده، بابا شبیه کودکی ها جایم بده در بین آغوش عبایت... @abadiyesher
گردی از هیچم که سهوا از عدم افتاده‌ام من همان نامم که عمدا از قلم افتاده‌ام طفل نوپایی میان سنگلاخ هستی‌ام یک قدم را رفته‌ام، در ده قدم افتاده‌ام زندگی با من مدارا کن کمی! دل نازکم... قطره ای اشکم که از چشمان غم افتاده‌ام! رودم و با عشق دریا بین صحرا میدوم در میان جاده‌ای پر پیچ و خم افتاده‌ام! جبر یا تفویض جریان چیست؟ آه ای سرنوشت! تو مرا انداختی، یا نه... خودم افتاده‌ام؟ ایهام💧 @abadiyesher
3.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به محضر ام‌المومنین حضرت خدیجه سلام‌الله علیها🪴 دلِ پر از غم و اندوه و چشم های ترم برای غربت تنهای توست همسفرم! مرا ببخش که داراییم همینقدر است همین محبت و این سکه‌های مختصرم قرار بود که هم‌ْآسمان هم باشیم مرا ببخش! که اکنون شکسته بال و پرم فدای گونه‌ی خیس و نگاه دخترمان...! مرا ببخش اگر گریه کرد پشت سرم مرا ببخش! نشد بیشتر از این باشم مرا ببخش شدم نیمه‌راه... همسفرم! مرا به جامه‌ی مهرت بپیچ جای کفن! که روز حشر همین عشق می‌شود سپرم... برای غربت قبرم عبای تو کافی‌ست اگر بناست که چیزی از این جهان ببرم @abadiyesher
و زمین، سنگ کوچکی که در آن ما به تبعید خویش محکومیم..! @abadiyesher
در گور دسته جمعی خود دفن می‌کنم امیّدهای مرده و اندوه زنده را... @abadiyesher
زبانم را نمی‌فهمند حتی هم زبانانم من از جمعیت ت‌ن‌ه‌ای* آدم‌ها گریزانم بگو من کیستم دلتنگیم؟ آهم؟ غمم؟ شعرم؟ دروغ واضح آیینه این بود، اینکه انسانم پرم از حرف ناگفته پرم از خواب آشفته پرم از حالتی که نام نحسش را نمی‌دانم! منی که مردگی را زندگی کردم، چه باک از مرگ؟ جهانا! زنده کن اول مرا، بعدش بمیرانم! شبیه باجه‌ای کهنه بدون رنگ و پر زنگم نمی‌آید کسی دیگر سراغم... رو به پایانم... *-تن‌ها یا تنها؟ +تن‌های تنها! @abadiyesher
نگاه ملتمس آب را که خیره‌‌ی‌ توست رعایت ادبِ عشق بی‌جواب گذاشت @abadiyesher
باشد! عذاب آدم و عالم برای من باشد! گناهِ گندم ممنوعه پای من اصلا منم دلیل هبوط تو بر زمین اصلا تمام هفت جهنم برای من باشد تویی سیاوش و بیگانه با گناه با چشم‌های خیره سرت! باحیای من اصلا، تو یوسف و تو عزیز و تو بی‌گناه اصلا تمام خبط و خطاهات پای من... اما فقط به حرمت احساس بینمان بگذار لحظه‌ای دل خود را به جای من خوشحالی‌ات همیشه دعای قنوتم است شادی تو، پیشِ دیگری و با دعای من... @abadiyesher
رفتن بلد بودم ولی ماندم ماندن بلد بودی ولی رفتی... @abadiyesher