هیچ کس با خسته ی راه جنون همدرد نیست
هیچ راهی آن که من را در تو گم می کرد نیست
رازها دارد نگاه گرم و گیرایت ولی
دیگر این موج آن که ساحل را به وجد آورد نیست
آرزوهایم چه شد از من کجا برگشت بخت
آن که آغوش تو را در بر گرفت این مرد نیست
پیکرم را هیزم حسرت به آتش می کشد
بی کسی یک لحظه از سوزاندنم دلسرد نیست
کاش از نای زمان این بانگ می آمد به گوش
عابر شب کوچه ها از راه خود برگرد ... نیست
می روم تا با خدایی غیر تو خلوت کنم
درد دارم درد اما یک نفر همدرد نیست
#محسن_مرادی_مصطفالو
از شهد لبت شراب ناب آورده
از وصف تنت دوصد کتاب آورده
ای گونهات آتشی که آب آورده
چشمم شده بستری حباب آورده
#محسن_مرادی_مصطفالو
🆔@abadiyesher