بی تو مهتاب شبش تیره و تار است هنوز
کوچه بی نامِ تو در حسرتِ یار است هنوز
شاخـه ها دست بـر آورده بـه مهتاب اما
اشکی از شاخـه سرِ زلـفِ نگار است هنوز
در نهانخانـه ی شعرت کـه گُلِ عشق دهد
عطرِ صدخاطره در ذهنِ حصار است هنوز
همه تن چشمِ همه، خیره بـه بـاغِ غزلت
گریه ام پـردهٔ این، دیده ی تار است هنوز
شوقِ دیـدارِ تـو بـود ، هـر نفسی آمالـم
دوری ات دغدغـهٔ، این دلِ زار است هنوز
یـادگـارِ شـبِ تنهـایـیِ و چشـمانِ تَـرم
یک غزل ازتو و یک سیمِ سه تاراست هنوز
#محسن_کیوان