خدا فرمود فردای زمین از آن قوم ماست
که آنجا سایهٔ امنی برای کدخدایان نیست
#محمدحسین_انصارینژاد
@abadiyesher
غزل برفی
تو را به حرف نیاورده امشب اینجا برف
که آب میشود ازآفتاب فردا برف
کلاغها چه سراسیمه و گذاشته است
کلاه پولکیاش را به فرق افرا برف
چه ژرف میشنوی باز ساز وحدت را
فرود آمده بر مسجد و کلیسا برف
به گوش کودک همسایه"بازباران " است
به گوش شاعراین شعر،"باز بارا...برف"!
کدام سقف ترکخورده است در باد آی
و استغاثهی مادر: خدا مبادا برف ...
دو دست یخزدهی کودکی گرسنه نوشت
بدون فاصله دربرگ: آب، بابا، برف"!
انار نوبر باغ است قسمت "دارا"
هنوز یکسره یخ بسته دست "سارا"، برف
چه غم که دخترک گلفروش یخ زده است
که بسته چشم سفیدش بر این قضایا برف
نشسته کودک دیگر کنار شومینه
گشوده پنجره برفرصت تماشا برف
نشسته چشم به شومینه با سگ و پدرش
میان هلهله سرداده: های، هو، ها، برف
نشست تا بزند زخمه بر پیانویش
بلند بر سر نتها کشید،"سل"، فا، برف
سکانس آخر این فیلم ،سخت برفکی است
نکرد یک نفسش بی غبار حتی برف
و آب میشود از آفتاب و خواهد کرد
تمام شعر مرا رفتهرفته حاشا برف
#محمدحسین_انصارینژاد
شیراز_۴آذر ۱۳۹۷
@abadiyesher
هدایت شده از خوبان پارسیگو
#امام_زمان
کجای وسعتی از آفتابگردانها
نشستهای به تماشای ما پریشانها؟!
#محمدحسین_انصارینژاد