میروم چون سایهای تنها نمیدانم کجا
خویش را گم کردهام اما نمیدانم کجا
سایهی آشفتگیها از سر دل کم مباد
ساحلی ایمنتر از دریا نمیدانم کجا
سر به صحرا مینهد دریا نمیدانم چرا
دل به دریا میزند صحرا نمیدانم کجا
با من امشب خلسهی یاد کدامین آشناست؟
روزگاری دیدهام او را نمیدانم کجا
دیدمش در کوچهساران غبار آلود وهم
او نمیدانم که بود آنجا نمیدانم کجا
مرغ آمین شعله سر داد این زمان افکندهاند
آتشی در خرمن نیما نمیدانم کجا
آن قدر رفتم که حتی سایهام از پا فتاد
مانده بر جا ردّ پایم تا نمیدانم کجا
#محمدرضا_روزبه