دریای آرام
دلم دریای آرام است و موجی مختصر دارد
بیا در ساحلش بنشین که صد گونه گهر دارد
به غمزه پای بر قلبم گذار و بگذر از
اغیار
که هم خورشید هم اختر ، به دامانش
قمر دارد
خدا را شاکرم کاین شاهء بی پروای
شاهد کُش
هزاران شاخه، شعرِ دلنشین چون
نیشکر دارد
درختی سایه گستر کاشتم در سینه ام
باصبر
که هر فصلی بدان روی آوری ، بینی
ثمر دارد
نه زیبا می نماید پیشِ چشمش زیوری
هرگز
نه بر گیسو و زلفی جز به زلفانت نظر
دارد
چو مجنون میشود دیوانه ، میگردد زخود بیخود
از این دیوانگی، دانم که دلبندش
خبر دارد
جوانی رفت و عشقی آتشین در جانِ او
باقیست
به حرمت با دلم تا کن که تاجی معتبر
دارد
#محمدرضا_فتحی_نکا
# م . ح _ شاد
شعر ، تا آغوش پُر مِهرش ز هم وا
میشود
غم فروکش می نماید ، شعله
رسوا میشود
می رسد تا مصرعی بر گوشِ مردابی
حزین
همچو زمزم می تراود تا گوارا
میشود
درد، تا در سینه خنجر می کشد از
پیش و پس
پای دیوانی در آن پیکار پیدا
میشود
بر لبی ، گر بوسه ای کارد رباعی
در سحر
غنچه می بندد، همان ساعت شکوفا
میشود
گر شبی از چهره بردارد نقابش را
غزل
ماه ، بر او سجده آرد ، شهر غوغا
میشود
صد چو یوسف می دهد جان در رکابش بی درنگ
هر که در بازار می بینی، زلیخا
میشود
آتشی کز خشم در دشتِ شقایق
می شتافت
شک مکن شیدای آن چشمان شهلا
میشود
می گزارد قافیه در قافیه بر آن
نماز
جمله را بی پرده تا پایان پذیرا
میشود
گر نهی حرمت حریم ِ شعر را تا
روز حشر
خاطرت خرّم تر از مینوی مینا
میشود
#محمدرضا_فتحی_نکا
# م . ح _ شاد