eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شب که آرام تر از پلک تو را می‌بندم در دلـم طاقت دیدار تو تا فردا نیست @abadiyesher
ایهام و استعاره و تمثیل و نقطه چین . . . ! آسان که نیست ، شاعرِ چشمان او شدن ! . . . @abadiyesher
یک بار هم ای عشقِ من از عقل میندیش بگذار که دِل حل بکند مسئله ها را @abadiyesher
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست تو مرا باز رساندی به یقینم کافی است قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو ؟ گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی است گله‌ای نیست من و فاصله ها همزادیم گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی است آسمانی تو ! در آن گستره خورشیدی کن من همین قدر که گرم است زمینم کافی است من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی است فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز که همین شوق ، مرا خوب ترینم ! کافی‌ است😍 @abadiyesher
بین من و تو فاصله هایی است ندیده در هرقدمش زخم زبانی نشنیده بنشین و بیندیش هنوز اول راه است برگشت ندارند نفس های بریده ناگاه.تر از شعر صدا می‌زنی‌ام تا پرواز کند این من در خویش تنیده من مات که با این همه تعجلیل چه باید پاسخ بدهم؟ پیک به تاخیر رسیده نه بال و پری با من ازآن روح پرنده نه جاذبه‌ای با من از این جسم تکیده با معجزه‌ی خواب هم این پیرزمانی ست از این همه گل رایحه‌ای نیز نچیده یک آن به خودت فکر کن و بهت خلایق با هم قدمی با من پیرانه خمیده شاید که بخندی به من و باورم اما وقتی که غروبم من و وقتی تو سپیده وقتی خبرت نیست یکی مثل تو عاشق یک عمر به پای من و شعرم چه کشیده باید که به تلمیح، نه، باید به صراحت فریاد کنم از سرتان هوش پریده @abadiyesher
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساده بگم دهاتی ام اهل همین نزدیکی ها... دکلمه زنده‌یاد @abadiyesher
می‌نوشمت که تشنگی‌ام بیشتر شود آب از تماس با عطشم، شعله‌ور شود آن‌قدرها سکوت تو را گوش می‌دهم تا گوشم از شنیدن بسیار، کر شود... @abadiyesher
می‌نوشمت که تشنگی‌ام بیشتر شود آب از تماس با عطشم، شعله‌ور شود آن‌قدرها سکوت تو را گوش می‌دهم تا گوشم از شنیدن بسیار، کر شود... @abadiyesher
کیش آنچنان شدم که خودم مات مانده‌ام...!! @abadiyesher
پُر نقش‌تر از فرشِ دلم بافته‌ای نیست از بس که گره زد به گره حوصله‌ها را @abadiyesher
علی جعفریبی سر و سامان.mp3
زمان: حجم: 4.07M
با همه‌ی بی‌سر و سامانی‌ام باز به دنبال پریشانی‌ام طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست در پی ویران شدنی آنی‌ام دلخوش گرمای کسی نیستم آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام آمده‌ام با عطش سال‌ها تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام ماهی برگشته ز دریا شدم تا که بگیری و بمیرانی‌ام! خوب‌ترین حادثه می‌دانمت خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟ حرف بزن! ابر مرا باز کن دیر زمانی است که بارانی‌ام حرف بزن،حرف بزن، سال‌هاست تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام... 🎙 @abadiyesher
‍ ‍ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺷﺐ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻏﺰﻝ ﻗﻠﻤﯽ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻏﺰﻝ ﻣﺒﺤﺚ ﻫﻨﺪﺳﻪ ﻭ ﯾﮏ ﻭﺭﻕ ﮐﺎﻏﺬ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﺤﻮﺭ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﻭ ﭼﺮﺧﺶ ﭘﺮﮔﺎﺭ ﻏﺰﻝ ﯾﮏ ﺟﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺭﻗﺺ‌ﮐﻨﺎﻥ ﻣﯽ‌ﮐﻮﺑﺪ ﺳﺮ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﺮﺍ ﺑﺮ ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻏﺰﻝ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ‌ﺳﻨﺠﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ‌ﻫﺎ ﺛﺎﻧﯿﻪ‌ﻫﺎ ﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﻣﻌﯿﺎﺭ ﻏﺰﻝ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﯾﺎﺩ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﮐﺴﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻏﺰﻝ ﻏﺮﻕ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﺖ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪﻩ لحظه‌ی ﺍﻓﻄﺎﺭ ﻏﺰﻝ ﺟﻤﻠﻪ ﺁﺧﺮ ﺷﻌﺮﻡ ﭼﻪ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﻗﻠﻢ ﺭﺝ ﺑﻪ ﺭﺝ ﻧﻘﺶ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺑﺮ ﺩﺍﺭ ﻏﺰﻝ  @abadiyesher