و بی خط نگاهت راه را از ياد میبردم
اگر مهرت نبودی، ماه را از ياد میبردم
"شبی تب داشتم، رفتی و قرص ماه آوردی"
كه بیلطف تو روز و ماه را از ياد میبردم
صدای آشنایی میوزد از قاب تصويرت
بدون چشمهايت آه را از ياد میبردم
اگر شبها نمیخواندی برايم قصهٔ ايمان
خودم را، اين دل گمراه را از ياد میبردم
بيا تا كی تسلّی میدهی تنهایی خود را؟
بدون اشك حتی چاه را از ياد میبردم
اگر از سورهٔ دست كليمت بیخبر بودم
به قرآنت كه بسم الله را از ياد میبردم
تمام سرگذشتم میشود تكرار در چشمت
و بیخط نگاهت راه را از ياد میبردم
#محمدعلی_عجمی