چگونه بی منی و شانه می زنی مو را؟
خمار می کنی از سرمه چشم جادو را
به اشتیاق کدامین قرار می ریزی
به رود آینه ها آبشار گیسو را ؟
دوباره مست قدم می زنی و می گیری
به دست های ظریفت کدام بازو را؟
مجاب می کنی از فرط دل سپردگی ات
کدام گوشه ی پنهان لبان ترسو را؟
کجاست گرمی آغوش بی منت که چنین
گرفته ام به بغل در غمت دو زانو را؟
غریب ماندم و بی آسمان ندانستی
فضای تنگ قفس می کُشد پرستو را؟
پس از تو خیره به چشمی شدن حرامم باد
چگونه بی منی و بوسه می دهی او را؟
#محمدحسین_قمری