🍃🌹❤️
کلام وحی را خواندم عجب نام و نشان داری
علی جان چشمهٔ توحید جاری در بیان داری
کدامین سوره در اندیشهٔ پاک تو جاری شد
که کندوی بلاغت را چه شیرین بر زبان داری
زمین و آسمان پی برد در منظومهٔ هستی
که تو نظم نوینی از عدالت در جهان داری
شکوه لافتی الا علی یعنی که ای عالم
جوانمردی شبیه حیدرآیا در جهان داری
چنان انگشتری در دست خود مولا عدالت را
به فتوای تمام دشمنان و دوستان داری
سفیر مکتب نوری به اوج قله ایمان
پر پروار تا عرش خدا را بی گمان داری
تبسم می نشیند بر لب طفل یتیمی که
برای سفرهٔ امید او هم عطر نان داری
بهار احساس خوبی داشت آن ایام و می دانست
برای خندهای یاس قلبی مهربان داری
#محمد_صادق_بخشی
#امیرالمومنین_حیدر
نه می شود که ترا عشق من جواب کنم
نه آنکه این دل وا مانده را مجاب کنم
میان غصه ی تنهائی و غم عشقت
غم زلال ترا بی شک انتخاب کنم
دچار مهر توام، جان بخواه می میرم
مباد اینکه از امر تو اجتناب کنم
به ناز پنجره وا کن ببینمت ای ماه
بمیرم آنکه اگر رو بر آفتاب کنم
بنوش یک دو غزل از لبم که تا دم صبح
ترا ببوسم و ترک از شراب ناب کنم
زلال شبنم صبحی و همدم گل سرخ
خطاست پیش تو صحبت من از گلاب کنم
من از نگاه تو خواندم که دوستم داری
اجازه هست ترا دلبرم خطاب کنم؟
#محمد_صادق_بخشی
فصلی که به نام تو رقم خواهد خورد
پیوند ِغروب و غم بهم خواهد خورد
صبحی که به نور عشق آمیخته است
خورشید به مِهر آن قسم خواهد خورد
#محمد_صادق_بخشی
#امام_زمان
اندیشه ی او پاک و خدا باور بود
یک عمر امام خویش را یاور بود
سردار سپاه عشق هنگام نبرد
آئینه از حماسه ی حیدر بود
#محمد_صادق_بخشی
#عضو_کانال
#السلام_علیک_یا_ابوفاضل
از جلوهٔ خورشید اگر با خبریم
یا تشنهٔ آیه های صبح ظفریم
با ترک گناه می شود گفت که ما
از مُنتَظِران حضرت مُنْتَظَریم...
#محمد_صادق_بخشی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
خبری را که قاصد آورده است،برده هوش از سر اهالی شهر
عطر عود و گلاب و شادی و شوق،دورتر رفته از حوالی شهر
پنجهٔ آفتاب می رقصد،می رسد فصل آشنایی ها
می نشیند حلاوت شبنم ،بر لب تشنهٔ اهالی شهر
بوی اردیبهشت تقویم است،روی بال نسیم...نه انگار
عطر تن پوش اوست می بخشد،زندگانی به خشکسالی شهر
آسمان شور دیگری دارد،ابر رحمت دوباره می خندد
دست باران غبار می روبد،از تن خستهٔ سفالی شهر
می رسد لطف او به شاه و گدا،مُهری از مِهر در قلمرو اوست
سایه اش از جنوب دولت عشق،تا کمر بندی شمالی شهر
مهربانیست در تلاوت او،خطبه اش از گلوی بیداریست
از طنین کلام قدسی او،می پَرد خواب بی خیالی شهر
همهٔ شهر در تب و تاب است،از سناباد تادل نوغان
بانگ تکبیر می زند برهم،خوابهائی که دیده والی شهر
ــــ ـــ ـــ
پ. ن. نوغان محلهٔ قدیمی مشهد. و سناباد قریه(روستا) ی قدیمی که حالا بعنوان یک منطقه در شهر مشهد محسوب می شود
#محمد_صادق_بخشی
#امام_رضا
تو بودی و غم که عشق پیدایت کرد
تا آمدن سحر تماشایت کرد
کم جنبهتر از عشق ندیدم، ای دل
داغی به کفت نهاد و رسوایت کرد
#محمد_صادق_بخشی
شکست بغض و فرود آمد آبشار غزل
چنانکه آینه شد مست در کنار غزل
بیا به رسم قدیم آرزو کنیم ای دل
که روزگار بچرخد به اعتبار غزل
تمام کار جهان را تو می دهی سامان
تویی که شهره ی شهری به انتشار غزل
بدون گوشه ی چشمت شبیه برکهٔ گنگ
بغل گرفتمت این غم را در انتظار غزل
دلم گرفته از این ایل مانده در پاییز
بیا که سبز بمانیم ای بهار غزل
اگر حضور تو باشد به بزم انجمنی
دوباره باده بنوشیم در جوار غزل
#محمد_صادق_بخشی
بعد از نبی مصیبت عظما شروع شد
جنگ و فریب و فتنهٔ دنیا شروع شد
باید بگویم از سر بغضی که داشتند
ظلم و ستم به ام ابیها شروع شد
آغاز فتنه آتش در بود و بعد از آن
خانه نشینی و غم مولا شروع شد
سر بسته نیز می شود از «داغ»روضه خواند
رسم ستم به غنچه از آنجا شروع شد
شاعر دلش گرفت و دمی مویه کرد و بعد
اشکی چکید و نوحه گری ها شروع شد.
#محمد_صادق_بخشی
#رحلت_رسول_اکرم
پای پیاده نذر کردم زائرت باشم
تا زنده ام مرثیه خوان و شاعرت باشم
آقای خوبی ها فراقت می کشد ما را
ای ال طاها روح طاقت می کشد ما را
ای هشتمین نور ولایت، قبله حاجات
ای جلوه صبح سعادت، قبله حاجات
سلطان قلب کودک و پیر و جوان هستید
در قلب مردم تا همیشه جاودان هستید
ما ریزه خوار سفره احسان تان هستیم
شرمنده الطاف بی پایان تان هستیم
آیات زیبا در شما نام آشنا جاریست
در آيه ی چشم شما نور خدا جاریست
نفرین به دستانی که جامش زخم کاری شد
نفرین به نیرنگی که در این شهر جاری شد
ای کاش هرگز شهد انگوری نبود اینجا
یا فتنه خیز از زهر مأمور ی نبود اینجا
ای کاش می مردیم و فردا را نمی دیدیم
تشیع جسم پاک مولا را نمی دیدیم
ابریست شهر و کوچه و چشمان این مردم
آتش گرفته در عزایت جان این مردم
#محمد_صادق_بخشی
#امام_رضا_ع
بعد از نبی مصیبت عظما شروع شد
جنگ و فریب و فتنه گری ها شروع شد
باورکنید از سر بغضی که داشتند
ظلم و ستم به ام ابیها شروع شد
آغاز فتنه آتش در بود و بعد از آن
خانه نشینی و غم مولا شروع شد
سر بسته نیز می شود از «داغ»روضه خواند
رسم ستم به غنچه از آنجا شروع شد
شاعر دلش گرفت و دمی مویه کرد و بعد
اشکی چکید و روضهٔ زهرا(س) شروع شد
#محمد_صادق_بخشی