به من گفته است یک مدت از او کمتر خبر گیرم
همین یعنی جدایی... منتها آهسته آهسته!
#محمد_عزیزی
رقیبم شانه خواهد زد ولی آشفته خواهد ماند
که موهایت فقط عادت به انگشتان من دارند
#محمد_عزیزی
بارشِ بی وقفه ی این چشم ها بی فایده است
آتشِ افتاده در سینه،
دوایش آب نیست...
#محمد_عزیزی
🌴🕯🌴
آخرین مرتبهی عشق اگر سوختن است
پس چرا صبر؟ بسوزانم و خاکستر کن...
#محمد_عزیزی
رفتهای، گرچه دلم منتظرِ برگرد است
چقَدَر صبر از این زاویهاش نامرد است🥲
#محمد_عزیزی
خاطرش نیست ولی خوب به خاطر دارم
که در آغوش خودم
قول نرفتن می داد!
#محمد_عزیزی
مگو این چشماشکآلود شورش را درآوردهاست
که دلتنگی دمار از روزگار ِما درآورده است
#محمد_عزیزی
خاطرش نیست ولی خوب به خاطر دارم
که در آغوش خودم
قول نرفتن می داد!
#محمد_عزیزی
تا هیچکسی بو نبَرَد داغِ دلم را
چون غنچه به لبهام فقط خنده نشاندم...
#محمد_عزیزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
شب از مسیر نگاهت،
عبور خواهد کرد
و صبح فردا، تو
دوباره مثل درختان شکوفه خواهی زد
غمین مباش
جهان،
عطسهای است در سرما...
#محمد_عزیزی
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
زمانه کُشت مرا و ز دیگران گله نیست
اجل که وقتشناس است نیز دیر رسید!
#محمد_عزیزی
دلی گرفته و چشمی به راه دارم من
مخواه بی تو بمانم، گناه دارم من...
به رغم خانهخرابی و دربهدر شدنم
چه بیتها که از آن یک نگاه دارم من
غمت به زندگیام رنگ تازه بخشیده است
سپید مویم و بختی سیاه دارم من
به لطف دائمِ ساقیِ دست و دل باز است
اگر که حال خوشی گاهگاه دارم من
دریغ! یار فراموشکار من عمری است
که پشت پنجره چشمی به راه دارم من
#محمد_عزیزی
دلی گرفته و چشمی به راه دارم من
مخواه بی تو بمانم، گناه دارم من...
به رغم خانهخرابی و دربهدر شدنم
چه بیتها که از آن یک نگاه دارم من
غمت به زندگیام رنگ تازه بخشیده است
سپید مویم و بختی سیاه دارم من
به لطف دائمِ ساقیِ دست و دل باز است
اگر که حال خوشی گاهگاه دارم من
دریغ! یار فراموشکار من عمری است
که پشت پنجره چشمی به راه دارم من
#محمد_عزیزی
رقیبم شانه خواهد زد، ولی آشفته خواهد ماند
که موهایت فقط عادت به انگشتان من دارند
#محمد_عزیزی
رفتهای گرچه دلم منتظر برگرد است
چقدر صبر از این زاویهاش نامرد است
#محمد_عزیزی
به من که زخمیِ عشقم بتاز! حرفی نیست
خوشا به روز جزا؛ روز بی حساب شدن...
#محمد_عزیزی
به من گفته است یک مدت
از او کمتر خبر گیرم؛
همین یعنی جدایی
منتها آهسته آهسته...🌻
#محمد_عزیزی
خواهی آمد روزی
و زمین رَخت ِ نو
- بر تنِ خود خواهد کرد
رخوَت از دل هامان خواهد رفت
نور خواهد پاشید جای ظلمت ،
- روی پیشانی ما
بوسه خواهیم به هم داد به شوق
خواهد آمد باران
دشت پُر خواهد شد از گل و
- گندم و نور
...
خواهی آمد روزی
دف و آیینه بیاور ، برخیز
- خانه را باید جارو بزنیم
کوچه از بویِ تو سرمست شده است
#محمد_عزیزی
خسته از خویشتنم، تاب ندارم دیگر...
کاش میشد که خودم را بگذارم بروم
#محمد_عزیزی
🆔@abadiyesher
به من گفته است یک مدت از او کمتر خبر گیرم
همین یعنی جدایی... منتها آهسته آهسته!
#محمد_عزیزی
هزار دفعه مرا کشت و زنده کرد، آری!
"امید" گاه همینقدر مایهی رنج است
#محمد_عزیزی
@abadiyesher