خوبان گنه ندارند، گر ياد ما نكردند
چون شعر بد به خاطر، نتوان سپرد ما را
#محمد_قهرمان
خاری که رفته بود به پا زود چاره شد
خارِ به دل خلیدهی ما را کسی ندید...
#محمد_قهرمان
به یک دوحرف کنم مختصر حکایت را
تورا زِ یاد نَبُردم، مَکن فراموشم...!
#محمد_قهرمان
🖇💌
ما طریق عشق را باید که با هم طی کنیم
چون رفیق نیمه ره در راه نگذاری مرا....
#محمد_قهرمان
غم نیست اگر روزی من غم شده باشد
ترسم كه ز رزق دگران كم شده باشد
در خاطر من، شادی آمیخته با غم
عيدی است كه همراه محرم شده باشد
خون می خورم از درد و ندارم لب اظهار
چون زخم كه محتاج به مرهم شده باشد
چون مور كشم دانه ولیکن به چه ارزد
رزقی كه به صد رنج، فراهم شده باشد
با پاكدلان باش كه آلوده نگردد
گر دامن گل بستر شبنم شده باشد!
از كلبه پردودِ جهان چشم فروپوش
بگذر ز بهشتی كه جهنّم شده باشد!
بر حالِ وطن چند غریبانه بگرییم؟
بگذار جهان حلقه ماتم شده باشد
ایام سراسر همه شومند، مبادا
تقویم زمان درهم و برهم شده باشد
#محمد_قهرمان
گفتی به من کجـایی کز تو خبر ندارم؟
جز زیر سایه ی تو ، جای دگر ندارم
تصویری ازتودارم دردل نشسته دایم
گرروی چون مهت را،پیش نظر ندارم
چندان که بود ممکن،دندان به دل فشردم
طاقت برای دوری ، زین بیشترندارم
من بـــا تو همعنانی هــرگز نمی توانم
شـــوق سفر اگر هست ، پای سفر ندارم
ای آفتابِ تابان،رحمی به حال من کن
بی تو شبم همیشه ، رنگِ سحر ندارم
تا دوردست رفتن،خود را به تو رساندن
در وهم هم نگنجد، وقتی که پرندارم
آیی چو از سفر باز،از شوق پیش پایت
چون سر نهم به سجده،خواهم که برندارم
پامال کن سرم را،مانندِ خاکِ راهت
کز شـوق دیدن تو ، پروای سرندارم
نتوان گذشت زین عشق،من بهتر ازتو دانم
کــزمن گذرنــداری ، وز تو گذر ندارم
شرمنده ازبهارم،زیرا چو بیدِ مجنون
خــم زیـربـار بـــرگم ، امّا ثمرندارم
#محمد_قهرمان
بگذار که سر بر سر دوش تو گذارم
تا چشم کُند کار، برای تو ببارم
چون ابر ِسفرکرده به دریا و در و دشت
می آیم و جز اشک، رهاورد ندارم
خون می خورم ازدرد ونپرسی به چه حالم
جان می کنم از هجر و نگویی به چه کارم
بــا نامه و پیغام که بی سود و ثمر بود
گفتم که تو را برسر ِانصاف بیارم
امّید وصالم نشود کاسته از هجر
من نخل ِخزان دیده مشتاق ِبهارم
خورشید و مه از دور تو را سجده کُنانند
من سوخته بی سروپا در چه شمارم؟
غم نیست که غارت کُندَم مور، ولیکن
فرصت ندهد برق که من دانه بکارم
گفتم که به پابوس تو جان را برسانم
ترسم نرسی از ره و من جان بسپارم
#محمد_قهرمان
🆔@abadiyesher
بگذار که سر بر سر دوش تو گذارم
تا چشم کُند کار، برای تو ببارم
چون ابر ِسفرکرده به دریا و در و دشت
می آیم و جز اشک، رهاورد ندارم
خون می خورم ازدرد ونپرسی به چه حالم
جان می کنم از هجر و نگویی به چه کارم
بــا نامه و پیغام که بی سود و ثمر بود
گفتم که تو را برسر ِانصاف بیارم
امّید وصالم نشود کاسته از هجر
من نخل ِخزان دیده مشتاق ِبهارم
خورشید و مه از دور تو را سجده کُنانند
من سوخته بی سروپا در چه شمارم؟
غم نیست که غارت کُندَم مور، ولیکن
فرصت ندهد برق که من دانه بکارم
گفتم که به پابوس تو جان را برسانم
ترسم نرسی از ره و من جان بسپارم
#محمد_قهرمان
🆔@abadiyesher
گفتم بلای هجر ز سر وا شود، نشد
وان زخمهای کهنه مداوا شود، نشد
ماننـدِ ابرها که سبکبار می شوند
پنداشتم ز گریه دلم وا شود، نشد
عادت شود به طیّ زمان، زهر ناگوار
گفتند هجر نیز گوارا شود، نشد
گامی نرفته از پی مجنون ز روی عقل
دل رفته بود بادیه پیما شود، نشد
بس خون دل به شیشه فکندم به جای می
شاید بساطِ عیش مهیّا شود، نشد
بودم به فکر آنکه در این پنج روز عمر
نامم جهان نورد چو عنقا شود، نشد
آن مرده دل که از دَم گرم تو برنخورد
گفتند چاره اش ز مسیحا شود، نشد
بودم به این امید که در چین زلفِ تو
دل ــ آن عزیز گمشده ــ پیدا شود، نشد
مانندِ قدسی* از غم دوران شکسته حال
«رفتم به باغ تا که دلم وا شود، نشد»
#محمد_قهرمان
@abadiyesher
پنهان ز چشمِ غیر به کنجی گریستیم
اشکِ به رخ دویدهی ما را کسی ندید
#محمد_قهرمان
@abadiyesher
غم نیست اگر روزی من غم شده باشد
ترسم كه ز رزق دگران كم شده باشد
در خاطر من، شادی آمیخته با غم
عيدی است كه همراه محرم شده باشد
خون میخورم از درد و ندارم لب اظهار
چون زخم كه محتاج به مرهم شده باشد
چون مور كشم دانه ولیکن به چه ارزد
رزقی كه به صد رنج، فراهم شده باشد
با پاكدلان باش كه آلوده نگردد
گر دامن گل بستر شبنم شده باشد!
از كلبه پردودِ جهان چشم فروپوش
بگذر ز بهشتی كه جهنّم شده باشد!
بر حالِ وطن چند غریبانه بگرییم؟
بگذار جهان حلقه ماتم شده باشد
ایام سراسر همه شومند، مبادا
تقویم زمان درهم و برهم شده باشد
#محمد_قهرمان
@abadiyesher
خوبان گُنه ندارند گر یادِ ما نکردند
چون شعرِ بد به خاطر نتْوان سپرد ما را
#محمد_قهرمان
@abadiyesher