باغبان دست بجنبان که خزانم آمد
جان به لب بودم و مشتی به دهانم آمد
آرزوهای دلم خُرد و کلان آه شدند
آه از این آه که از دل به زبانم آمد
از سر بغض گره خورده تکان دادم سر
سر به زیری به سرِ سرو جوانم آمد
شیون شمع شد آزار پر پروانه
محرمی نیست مگر،در پی جانم آمد
دل به دریا زده ام،قایق پلکم غرق است
بسکه از غصه و غم اشک روانم آمد
#محمد_مختاری