پر از واهمه شد تمام وجودم
همان لحظه تا در به رويت گشودم
عطش ريخت در جان من چشمهايت
به هم ريخت يکباره بود و نبودم
طنين نگاهت غمی داشت انگار
پر از همهمه باز شعری سرودم
به آتش کشيدی تو سوز غزل را
و جاری شدی باز در تار و پودم
اگر تا به حال از تو چيزی نگفتم
ببخش ای پرنده پرنده نبودم.
#معصومه_شیخ_مرادی