ای دلهرهی غیبت تو درد دمادم
از غصهی این قصه شده پشت زمین خم
دلتنگ تر از سینهی بلبل دل ما بود
شرح غزل چشم تر ما شده شبنم
در سایهی اقبال تو، ما اهل بهشتیم
بی رونق روی تو، بهشت است جهنم
لبخند تو آرایه ای از شعر محبت
احسان تو بر زخم دل ما همه مرهم
از جاذبه و دافعه ات وقت قضاوت
حیدر شده در ذهن و دل شیعه مجسّم
ما جمله به دیدار تو محتاج ترینیم
ای کارگشای همهی عالم و ادم
ما هیچ، به حق دل سالار شهیدان
این عید شود فرصت دیدار فراهم
خوب و بد ما گریه کن عشق حسین است
آقا به حسینت بخر این جمع تو دَرهم
#مهتاب_بهشتی
#غزل_آیینی
عید بر عاشقان مبارکباد
امان امان ز جدایی، دوباره آه کشیدم
به جای چهرهی ماهت، شعاع ماه کشیدم
کجای قصه غلط شد، نشد که جمعه بیایی
به شوق روز ظهورت، مسیر راه کشیدم
عزیز سنگ صبورم هزار نامه نوشتم
جواب نامه ندادی، دوباره چاه کشیدم
چقدر دلهره دارم، کجاست خانهی امنی
برای روز مبادا، تو را پناه کشیدم
بیا و عیدی من شو، چه میشود که بیایی
ببین که کل خودم را فقط نگاه کشیدم
#مهتاب_بهشتی
#غزل_انتظار
به امید طلوع صبح دولتت مولا جان
ای مطلع خونین جدا مانده ز پیکر
ای آیهی مشتق شده از سورهی کوثر
رسم الخط دلدادگیت، مشق شب ماست
شاگرد دبستان تو شد، منبر و دفتر
ای مکتب تو کشتی امنی که ز طوفان
انداخته در وادی ایمن شده، لنگر
بر مرکب نی، ای سر چون لاله پر از خون
جاری شده از لعل لبت، مصحف داور
هر چند نشد فلسفهی حج تو کامل
قربان شده از روی ادب، حضرت اکبر
باید به ره دوست شبیه تو فدا کرد
عباس وفادار و علی اکبر و اصغر
شب، شال سیاهیست که در این غم عظمی
پوشیده به سر، دور فلک، جمله سراسر
#مهتاب_بهشتی
#غزل_آیینی
#سری_به_نیزه_بلند_است_در_برابر_زینب
#خدا_کند_که_نباشد_سر_برادر_زینب
آسمان، دلتنگیش را باز باران میکند
عصر جمعه، حاصل آن را نمایان میکند
شرح حال آسمان و حال چشم من، یکیست
بی بهانه باز هم بغض فراوان میکند
بیقراری، گاه شعری با ردیف غصه است
یا به صرف استکانی گریه مهمان میکند
گاه در کرب و بلا، دنبال یوسف میدَوَد
یا چو یعقوبی هوای مُلک کنعان میکند
بیقراری، حال و روز هفتههای بی کسیست
هق هقی، کار هزاران موج حیران میکند
من همان دلتنگی آدینه های حسرتم
عشق، روزی مشکل ما را به سامان میکند
یک نفر از نسل حیدر عاقبت سر می رسد
دردهای جمعه را آن روز درمان میکند(ان شاالله)
#مهتاب_بهشتی
#غزل_انتظار
در آینهی چشم تو، پرچم بالید
این لحظهی با شکوه را، دنیا دید
یعنی که دوباره جلوه گر خواهد شد
سرسبزی زیتون، وسط باغ امید
#مهتاب_بهشتی
🆔@abadiyesher
شعله خاموش شد و قصه به اخر نرسید
شعلهی عشق، به داد دل مضطر نرسید
قصه تا سوختن سینهی عاشق آمد
هی ورق خورد ولی، حیف جلوتر نرسید
عیب از ماست که ققنوس فقط افسانه است
ضعف ما بود که ققنوس به باور نرسید
نامه دادم که تو خوش باش، من اصلا به درک
نامهی خیس من افسوس، به دلبر، نرسید
خوب شد حرف دلم شعر شد و آه نماند
خوب شد آه دل خسته، به محشر نرسید...
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
🆔@abadiyesher
ای خط عشق، در دل فالم چه میکنی؟
در جزر و مدّ ساحل حالم، چه میکنی؟
از هر طرف حساب کنم، بخشی از منی
اصلا تو در سیاههی مالم، چه میکنی؟
از توست یادگار، بهاری که چیده ای
در فصل های رفتهی سالم، چه میکنی؟
در لابلای مشق شب گیسویم قبول
حالا میان برف ملالم چه می کنی؟
از من گذشت فلسفه بافی برای عشق
در لابلای نقش خیالم چه میکنی؟
#مهتاب_بهشتی
🆔@abadiyesher
روز شاعر گرامی
کسی در کام اشعارم شراب تازه میریزد
چنان میرقصد اوراقم که از شیرازه میریزد
به یاد خاطرات تو، چنان لرزید هربندم
که گویی ارگ بم در من، از این آوازه میریزد
همان رویای زیبایی، که او را خواب باید دید
برای دیدنت عمری زمن خمیازه میریزد
مگر از ظرف من ساقی، خبر دارد که از یادت
چنین با دست و دلبازی، "تو را" اندازه میریزد؟
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
@abadiyesher
آدینهها، آیینهها هم، گرد غم دارند
آیینههامان پرتویی از عشق، کم دارند
آدینهها، چشم انتظار صبح دیدارند
وقتی نیایی، سینههایی پر الم دارند
حالا تصور کن، عزای شاه دین باشد
جز درد غیبت، درد دوری از حرم دارند
باید بیایی منتقم، حالا که مظلومان
بر گردهی خود داغ دنیایی ستم دارند
باید بیایی منتقم تا عمه جان زینب
دیگر میان خارها حیران نگردد شب
در کربلای دیگری، شهزاده عباسی
دیگر نباشد شرمگین از حضرت یاسی
تا اکبر نامآوری را دست بیدادی
پرپر نگرداند میان جمع با شادی
تا غنچهی نام آوری از نو شود بیسر
پیش نگاه باغبان، با تیزی خنجر
ما جملگی چشم انتظار صبح دیداریم
باید بیایی ما همه از ظلم بیزاریم
#مهتاب_بهشتی
العجل یا مولانا یا صاحب الزمان
🆔@abadiyesher
گل کرده بر پایت هزاران دشت عاشق
تسبیح تاول، همچودشتی از شقایق
بر غنچهی زخمت، فرشته سر نهاده
عذرای زخمت را، زیارت کرده وامق
پیچیده در هر منزل از شرح عبورت
آهنگ محزون با نوای بغض و هق هق
آه ای رقیه، غنچهی نشکفته پرپر
آه ای رقیه، دختر قرآن ناطق
ای روضهی مکشوفهات یک مثنوی آه
ای لهجهی سرخ تو کشّاف الحقایق
رنج تو را، نی نامه در خود جای داده
از داغ تو حتی نیستان میکند دق
#مهتاب_بهشتی
#اربعین
🆔@abadiyesher
کاسهی آب پر از حرف نرو بود ولی
گوش تو حوصلهی خواهش اینگونه نداشت
#مهتاب_بهشتی
#مفردات
🆔@abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا پیش چشمم، روز هجرانت شمار است
درد غریبی بر سر این دل هوار است
از هر زبان، این قصه تکراریست اما
بیچاره هرکس، بر چنین حالی دچار است
یعقوب میداند که در دوری چه زجری
سهمِ دلِ بیچارهی چشم انتظار است
یعقوب میداند که چشمم کور یعنی
دیدن، حرامِ چشمِ دور از روی یار است
ای شهریار غایب اما ناظر ما
این هفته هم، اوضاع این دل، باز زار است
پاییز در راه است اما گربیایی
جای زمستان، فصل بعدیمان بهار است
#مهتاب_بهشتی
#غزل_انتظار
الهی بالحسن(ع) عجّل فی فرج مولانا صاحب الزمان
الهی آمین
🆔@abadiyesher
در لحظهی بوسیدن تو جا ماندم
برگرد و مرا به خویش بازم گردان
#مهتاب_بهشتی
@abadiyesher
انگور، باید از چهل پیمانه رد میشد
تا اشکهایش، مست کردن را بلد میشد
باید چهل شب، توی دیگ صبر میجوشید
تا حد صبرش در غم و شادی، رَسَد میشد
در تشت دنیا هی لگد میخورد پی در پی
بیخود شدنهایش به سختی، مستند میشد
گویا، ریاضتها همه حکم عبادت داشت
ذکر لب هر دانه، وقتی که صمد میشد
منصور حلاّج درون حبهّ، میبالید
هر حبّهای در این دگرگونی، احد میشد.
#مهتاب_بهشتی
با شیطنت مدام، آمد پاییز
بر روی لبش سلام، آمد پاییز
در جیب خودش بارش باران دارد
با "برکت ناتمام" آمد پاییز...
#مهتاب_بهشتی
#پاییز
بی تو، حریر زرد پاییزی است بر دوشم
دارم کفن، جای لباس بخت میپوشم
تا در مسیر خاطره، رویید رویایت
یک عمر تنهایی، شد از خاطر فراموشم
مستی ز جام خاطره، بر من مبارکباد
دیرینه خوردم می، ولی یک عمر مدهوشم
من قد تنهایی خود، آغوش وا کردم
مرگ است جای تو چرا، حالا در آغوشم؟
دارد به جای ابر، چشمم گریه میبارد
من شاعری لالم شبیه شمعِ خاموشم
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
@abadiyesher
دل عالمی ببردی و به غیر دل سپردی
سر این گرفت و گیرت، تو بگو چه سود کردی؟
#مهتاب_بهشتی
#مفردات
@abadiyesher
ماه حُسنِ حَسنی، مجلس ما را آراست
دل، ادب کرد به پیش قدم او برخاست
حَسنی مسلکُ و عباس مرامی آمد
که ارادت به علی، از وجناتش پیداست
بوی یاس است که پرکرده فضا را اکنون؟
مرضی حضرت زهر است که اینگونه هواست
عشق ارباب که با شیرهی جانش آمیخت
کربلای دگری از دل ایران برخاست
تا که بخشندهای از اهل کرامت آمد
به طمع حاجتِ ما، چارهی خود از او خواست
گره وا کرد به دستان پر از معجزه اش
راستی واژهی احسان و کرم چند هجاست؟
#مهتاب_بهشتی
#غزل_آیینی
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی
خیمهی خواب به خمیازهی یارم برپاست
گردش روز و شب از خواهش او پابرجاست
کهکشان، دور سر حضرت او میچرخد
سر هم صحبتیش، بین کواکب دعواست
جای ماه آمده و یکسره بر هم زده است
جزر و مدّی که نشان از دل تنگ دریاست
برق چشمان غزلساز غزلپردازش
چو نگینی، به سرِ چارقدِ این دنیاست
نه فقط در غزل من، همه جا صحبت اوست
که برای همه مجنون صفتان، "او" لیلاست
بین دلباختگانش، به عدالت شهره است
چون که با پیر و جوان، وعدهی او تا فرداست
چه شلوغ است سرش، رفته ز یادش یادم
گله از یار که نه، از هنر خالق ماست
حمد، یعنی که، قلم بر دل دفتر بزنی
بدهی شرح، خدایی که به عالم یکتاست
#مهتاب_بهشتی
#غزل_معرفتی
@abadiyesher
ای چشمهای شرقیت، زیباترین بیت الغزل
مثل نماز واجبی، بوسیدنت خیرالعمل
شبنم نشسته جای، گل امروز روی صورتت
گویا گرفته ماه را، با دلخوشیها در بغل
گویا خدا خاک تو را با شربتی گِل کرده که
شیرین شده لبخند تو چون شهد شیرین عسل
در تار و پود فرش دل، نقش رخت را بافته
آری خدای مهربان، حتی همان روز ازل
مهر تو با جان شد عجین، برخالق تو آفرین
تنها دلیل بودنم، #مریمترین☺️ بی بدل
#مهتاب_بهشتی
#غزل_مناسبتی
#روز_جهانی_دختر_مبارک
@abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به ساحت قدسی آقا امام حسن عسکری
غزلم باز به نَعت پدری، مفتخر است
که به یمن پسرش، از همهی خلق سر است
به علیِ دگری، باز خدا داده حَسن
که کریمانه ترین هدیه، به نوع بشر است
ما از آن روز که گل کرد، گلستان علی
چشممان از پی فرزند عزیزش، به در است
رنج بسیارِ حسن، گنج به بار آورده
که اباصالح ما، حاصل اجرِ پدر است
هله ای مُنتَظِران، منتظَری میآید
کام ما از پی این روز شکر در شکر است
#مهتاب_بهشتی
#غزل_آیینی
@abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در کام خود گویا، شرار آه دارد
شعری که، معصومانه سر در چاه دارد
مضمون آن، واگویههایی خواهرانه است
حرف نگفته، با "جناب ماه" دارد
این زینب ثانی است یا معصومه جان است
دور از برادر، بغضها همراه دارد
منزل به منزل، عرض دلتنگیهای بانو
شاید که شکوه، از ملال راه دارد
رنجور وتبدار است حالا خواهر ماه
صدها گله، از مردم بدخواه دارد
در این نمایش، پردهی آخر رسیده
وقت وداعش، وعده با الله دارد
#مهتاب_بهشتی
#غزل_آیینی
#رحلت_عمه_جانمان_حضرت_معصومه_تسلیت_
@abadiyesher
القدس لنا
ای موسم عشق، فصل روئیدنتان
گل کرده دوباره، لاله روی تنتان
نقش است خطوط مرز ایمان امروز
بر وسعتی از تمام پیراهنتان
#مهتاب_بهشتی
@abadiyesher
ای بغضهای جمعهی آغشته در خون جگر
یک عمر چشمِ دوخته، بر راه دلگیر سفر
ای دائما هجّی شده در لحظههای بی کسی
طعم خوش دلدادگی، مافوق حلوا و شکر
با من چه کرده سالها، درد فراق از محضرت
چون آسمان ابریم در حسرتت، قرص قمر
من خستهام از خویشتن، از این حجاب دائمی
از هرچه میگیرد تو را از عمرِ در حالِ گذر
ای التماس عاشقان در تو تجلّی یافته
روز خوش دیدار تو، پایان استبداد و شر
از شنبههای بی کسی تا جمعههای بیدلی
هر روز میگیرد دلم از حضرت رویت، خبر
لال است طبع شاعرو خالی است دستم از هنر
آقا به حق مادرت این شعر را از من بخر
#مهتاب_بهشتی
#غزل_انتظار
@abadiyesher
حاصل جمع تبسمهای ما
میدهد بر زندگیهامان صفا
خنده را باید که تکثیرش کنیم
غصه را با خنده زنجیرش کنیم
با نوازشهای نور آفتاب
نرمنرمک میرود احساس خواب
عطر گل را باد جارو میکند
در زمین با رقص هوهو میکند
در چمنهامان بغل واکرده گل
در دل ما چون غزل، جا کرده گل
نان گرم و چای داغ و ظرف شیر
با خیار و گوجه و قدری پنیر
رنگ برکت میزند بر سفرهها
شکر باید گفت، ممنونم خدا
#مهتاب_بهشتی
@abadiyesher