eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش در دنیای بعدی من به جای شاعری گیره ای بودم که می بستی مرا بر روسری ...😑🙊 ؟!🥺 😖
جواب او به من 👇😁😊 غرق درسی، پر ز کاغذ کرده‌ای دور و برت من حسادت می‌کنم با جزوه‌هایت، دفترت تا که می‌آیم غزل تقدیم چشمانت کنم یا کنم توصیف ِابروهای ِهم‌چون خنجرت دست خود را روی بینی می‌گذاری تا که من قدر یک مصرع نگیرم وقت از زر بهترت هرچه می‌پرسم جوابم غیر از این تک جمله نیست: «امتحان دارم ندارم وقت کافی معذرت» آمدم تا قدر یک چایی کنارت... جا نشد «شرح اسفار» این طرف ، «معنای بودن» آن وَرَت با «اشارات»ش تو را مبهوت و مستت کرده‌ست «ابن سینا» هم گرفته جای من را در سرت
😉وقتی معشوقه شعرا دبیر باشد؛❤️😍 یا عاشق روزهای ماضی هستی یا یکطرفه رفته به قاضی هستی از بس که دقیق و نکته سنجی بانو انگار معلم ریاضی هستی تو هستی و ضدِ نیست باید باشی من صفر ولی تو بیست باید باشی از دست ِ به خون ِ من خضابت پیداست بانو تو دبیر زیست باید باشی با بوسه و لبخند مخالف هستی مجموعه محجوب لطائف هستی یک خورده بگیر چادرت را شل تر انگار که استاد معارف هستی او با نمک و دلبر و خیلی شیک است از دور قدم که می زند...نزدیک است دنبال قوانین جهان می گردد معشوقه ی من معلم فیزیک است پیوسته در آرزوی میقاتی تو در کیش دلم تا به ابد ماتی تو یکریز رباعی و غزل میخوانی شاید که دبیر ادبیاتی تو در بین مصححان ما تنها بود ارفاق کننده بود و بی همتا بود آموزش و پرورش به او مدیون است معشوقه ی من معلم املا بود لبخند زنان به هر که جز من بودی انگار که با من آه دشمن بودی آنقدر که کارکشته هستی بانو گویی که دبیر حرفه و فن بودی زلفش شب و صورتش که قرص قمر است. چشمش که کتابت هزاران اثر است از خط لب و ابروی نستعلیقش ... پیداست که از معلمین هنر است !! :-/ در چشم سیاه او جهان بینی بود حتی رژ روی گونه اش چینی بود با این همه ناز و عشوه و فیس و ادا معشوقه ی من معلم دینی بود چون شعر من از صلح و صفا پر شده است دور از بدی و بغض و تظاهر شده است بیمارم و دست او شفا می دهدم محبوب من است آن که دکتر شده است بر موی مرتبش مرتب کش بود مستغنی و بی نیاز از خواهش بود یک عمر پی اش دویده ام بی حاصل فهمیده ام او معلم ورزش بود دل مرده ی اختلال رفتارم بود با اینکه همیشه یار و غمخوارم بود. چشمک زدم و شماره ام را دادم. استاد کلاس درس آمارم بود ... لبخند لبش گرچه کمی سیمی بود در سنتز او مواد تحریمی بود از واکنشش بوی خوشی می آمد معشوقه ی من معلم شیمی بود در کار ربودن دلم حاذق بود ای کاش به اندازه ی من عاشق بود با عقل به هر چه در جهان می نگریست استاد کلاس فلسفه_منطق بود حرفش همه جا، ز خاک تا مریخ است موهای تنم ببین ز دستش سیخ است با گیوه و چارقد میاید سر کار معشوقه ی من معلم تاریخ است دوچشمش انتفاعی بود این زن، و مویش انتزاعی بود این زن تمام دلبری هایش منظم . . . دبیر اجتماعی بود این زن . . . 🌸🌸
از همان روزی که در باران سوارم کرده‌ای با نگاهت هیچ می‌دانی چکارم کرده‌ای؟ با تو تنها یک خیابان همسفر بودم ولی با همان یک لحظه عمری بی‌قرارم کرده‌ای موج مویت برده و غرق خیالم کرده است روسری روی سرت بود و دچارم کرده‌ای تازه فهمیدم که حافظ در چه دامی شد اسیر با نگاهت، خنده ات، مویت، شکارم کرده‌ای در خیابان اولین عابر منم هر صبح زود در همان جایی که روزی غصه‌دارم کرده‌ای رأس ساعت میرسی، می‌بینمت، رد میشوی... کم محلی می‌کنی، بی‌اعتبارم کرده‌ای در نگاه‌ِ دیگران پیش از تو عاقل بوده‌ام خوب‌ کردی آمدی... مجنون تبارم کرده‌ای در (و لا الضالین) حَمدَم خدشه‌ای وارد نبود وایِ من، محتاج یک رکعت شمارم کرده‌ای