eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
عشقمان را همه جا جار زدیم آگهی کرده به دیوار زدیم آرزوهای بزرگ خود را با طناب دلمان دار زدیم فرصت ناله و فریاد نبود کنج ایوان غزل تار زدیم نیمه شب با قلم و دفترمان شعر گفتیم و کمی زار زدیم مثل یک آیینه بودیم،ولی رنج ها دیده و زنگار زدیم 🌱
غروب میکنم شبی و ماه بغض می کند ستاره غصه میخورد،پگاه بغض می کند به انتها رسید قصه ی هزار و یک شبم عجیب وقتِ خواب پادشاه بغض می کند دقیق روزِ زایشِ غزل وفات می کنم و بیت بیتِ شعرِ بی گناه بغض می کند 🌱
غروب میکنم شبی و ماه بغض می کند ستاره غصه میخورد،پگاه بغض می کند تمام میشود حکایتِ هزار و یک شبم رسیده وقتِ خواب و پادشاه بغض میکند! کتاب روزهای رفته را مرور میکنم تو می روی ،کلاغ پرسیاه بغض میکند نگاه میکنم به کوچه های خاطراتمان نفس نمیکشد زمین و راه بغض می کند غریب مانده ام میانِ قلعه ی خیالِ خود جهان برای شاهِ بی سپاه بغض می کند درست روزِ زایشِ غزل وفات می کنم و بیت بیتِ شعرِ بی گناه بغض می کند
مجنونِ من!برای تو لیلا نمی شوم دل مرده ام به سادگی احیا نمی شوم آه ای قطار مرگ مرا با خودت ببر آماده ام،مزاحم دنیا نمی شوم 🌱 @meroomah
خاطراتت را سرودم با بیانی تازه تر نام زیبایت به شعرم داده جانی تازه تر آفتاب مهر و باران محبت میشوم تا در آغوشِ خیالاتم بمانی تازه تر کنج ایوان غزل ها با تو خلوت می کنم باز می خوانم برایت داستانی تازه تر چاییت یخ شد دوباره،پای صحبت های من!!! صبر کن،می ریزم الان استکانی تازه تر قله ای خاموش بودم،دل تب دوری گرفت زنده شد در سینه ام آتشفشانی تازه تر عشق را ناخوانده از بر بودم اما زندگی طرح کرده ماهرانه امتحانی تازه تر سقف دنیا در نبودت بر سرم آوار شد ماهِ شب هایم به پا کن آسمانی تازه تر شب،اگر زلفِ غزل را غم پریشان می کند صبح میبافم برایت گیسوانی تازه تر سوره ی والعصر میخوانم،خدا صبرم دهد بعد می خوابم به امّید جهانی تازه تر
مثل غنچه روز و شب در اضطراب افتاده ام باز یادِ دیگِ بی رحم گلاب افتاده ام تا نگاهم میکنی انگار در منظومه ی چشم هایت زیرِ بارانِ شهاب افتاده ام لا به لای سطرهای بی سروته مانده ام قصه ای تکراری ام ،کنج کتاب افتاده ام با مرور خاطرات دور هر شب تا سحر ساکت و بیدار در آغوش خواب افتاده ام! گندمم، ناچار از جبر و فشار زندگی با دلِ خون زیرِ سنگِ آسیاب افتاده ام مادرم میگفت از عاشق شدن پرهیز کن بعد از عمری یاد این حرف حساب افتاده ام نیمه شب در کوچه های ظلم و استبداد دل فکر راه اندازی یک انقلاب افتاده ام
نخل ها خم می شوند و چاه تنها می شود بسمِ ربّ عشق،ثارالله تنها می شود یا محمد(ص)امشب اسماعیل بی یار و غریب در دلِ محرابِ قربانگاه تنها می شود روز ها تاریک و شب ها بوی غفلت می دهد آسمانِ کوفه دور از ماه تنها می شود ابرها کم طاقتند و پا برهنه میدوند دخترِ خورشید،زینب، آه تنها می شود کربلا تا کوفه با قلبی شکسته،دردمند خطبه خطبه در میان راه تنها می شود بوی زخم و نیزه می آید گمانم بعدِ او در میانِ دشتِ نیزه شاه تنها می شود 🏴
عشقمان را همه جا جار زدیم آگهی کرده به دیوار زدیم آرزوهای جوان را ساده با طناب دل خود دار زدیم فرصت ناله و فریاد نبود کنج ایوان غزل تار زدیم نیمه شب با قلم و دفترمان شعر گفتیم و کمی زار زدیم زخم خوردیم،ولی آرامیم گله ای نیست و انگار زدیم
باید شبی دوباره خودم را صدا کنم فکری برای آخر این ماجرا کنم کوه غمیست روی دل بی نوای من باید برای شانه ی قلبم دعا کنم این خانه کوچک است،غزلخانه ای جدید باید برای خاطره هایم بنا کنم احساس را به یاد نگاه و تبسمت نذرِ قدومِ محترمِ واژه ها کنم شاید دوباره در بزنی، زود می روم روی اجاق عشق،غزل دست و پا کنم فرصت نبود خوب به جا آورم تو را باید تمام زندگی ام را قضا کنم
نیمه شب رفتی،هوای چشم هایت گرگ و میش رویِ دارِ دل کشیدم چله ی غم، ریش ریش تارو پود عشق را آهسته میبافم عزیز دست حق پشت و پناهت مهربانم،خیر پیش
نیمه شب رفتی،هوای چشم هایت گرگ و میش رویِ دارِ دل کشیدم چله ی غم، ریش ریش تارو پود عشق را آهسته میبافم عزیز دست حق پشت و پناهت مهربانم،خیر پیش