سینهام داغ تو را دارد و خاموشیهات
ای فدای تو و هر روز فراموشیهات
باد میآید و در کوچەی ما میپیچد
عطر گرم نفست، نغمەی چاووشیهات
ای لبت از هوس و وسوسه سرشارترین
بە لبانم برسان دارویِ بیهوشیهات
مست از خانە درآ، قوس و قزح بَر تن کُن
دل من میتپد از این همە خوش پوشیهات
مثل خون در رگ شعرم جریان داری و من
دفترم پر شدە از عطر غزل نوشیهات...
#نبی_احمدی
دوباره عشق ، دوباره جنون ،دوباره گناه
دوباره حادثه هایی که می رسند ز راه
مگو به معبد جادویی تو بسپارم
دلی که می شود اینک به پای عشق ، تباه
ز درد بی کسی است این که گاه می بینی
به دور از همه کس می برم پناه به چاه
تو ای نشانه ی رویش به باغ باور من
بهار عمر مرا بی گل و گیاه مخواه
تمام حاصل ام این است : آه ای مردم
ترانه های غریبی از سکوت وسیاه
#نبی_احمدی
بازیچه ی رنج است دلِ درد نصیبم
وقت است به پایان برسد صبر و شکیبم
ای وسوسه های سمج وحشت و تردید
ویران تر از آنم که خودم را بفریبم
از برزخ تاریکی و تردید می آیم
آواره ی نفرین شده ی گندم و سیبم
هر بی سر و پایی که رسید از تو خبرداشت
جزمن که برای تو در این شهر غریبم
سرگرمی تیر است پر و بال کبودم
بازیچه ی رنج است دلِ درد نصیبم
#نبی_احمدی
وقتی به درد عشق گرفتار می شوم
احساس می کنم که سبک بار می شوم
آیینه وار من ! تو چه کردی که این چنین
هر روز در زلال تو تکرار می شوم ؟
این گونه آهوانه نگاهم مکن که من
با آتش نگاه تو تب دار می شوم
می آیی و چو زلزله می ریزی ام به هم
آن گاه پیش چشم تو آوار می شوم
امشب برای چشم تو شعری سروده ام
فردا به جرم عشق تو بر دار می شوم
#نبی_احمدی