eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش من یکسره در چشم تو پیدا بشوم همچو پیشامد ممکن به دلت جا بشوم نفسی باتو بمانم سر سجاده عشق یوسفم باشی و من نیز زلیخا بشوم آن شبی که تو بیایی و زمان صفر شود مو پریشان کنم و یک شب یلدا بشوم چون در آغوش تو ام بی خبر از حال خودم از همه خلق جدا ،تارک دنیا بشوم تلخی کام مرا شهد لبانت ببرد تلخ و شیرین بشود لب به لبت تا بشوم شعر من شور بگیرد به لبت بوسه زنم ساقی شهد لبت گشته و برنا بشوم
جان پناه خستگی هایم شدی؛؛؛صد آفرین حسرت امروز و فردایم شدی؛؛؛صد آفرین رنگ چشمت جلوه ای از رنگ چشمان خدا خالق تصویر دریایم شدی؛؛؛ صد آفرین در خودم گم می شوم وقتی نگاهم میکنی مقصد پنهان و پیدایم شدی ؛؛؛صد آفرین با تمام سازهای زندگی رقصیده ام آخرین آهنگ اجرایم شدی؛؛؛صد آفرین دل بریدم از تمام دلخوشی های جهان آفرین؛؛؛تنها تمنایم شدی؛ ؛؛صد آفرین
عاشق پروانه‌ام اما کبوتر بیشتر جلد چشمان توام؛ در فصل آخر بیشتر مثل سال قبل مثل سالهای پیش از آن دوستت دارم ولی چندین برابر بیشتر مثل طوفان در گلستان خیالم میوزد از حضورت هر زمان گلهای پرپر بیشتر حرف دل ناگفته بسیار است اما بعد از این همدمم با شعر و آه و دفتر تر ؛بیشتر روزگارم هرچه میخواهد سرم می آورد حال و روزم را ببین در مرگ باور ؛ بیشتر
باغ خشکیده ام و چشم تری نیست که نیست منم و تیغ بلایا؛ سپری نیست که نیست پشت این پنجره با دلهره ای مرگ آور منتظر مانده ام از تو خبری نیست که نیست غیر از این درد که از عشق تو در جان من است در سراپای وجودم هنری نیست که نیست بغض نشکسته من! باز مرا یاری کن که به جز اشک مرا نامه بری نیست که نیست آسمانی شده ام شوق پریدن دارم چقَدر جان به لبم؛ بال و پری نیست که نیست
میخواستم برای تو درمان بیاورم اصلا بخواه و ساده بگو جان بیاورم با چشم های مانده به در منتظر...ولی تنها به شوق وصل تو باران بیاورم امشب منم که بی تو ندارم قرار و تاب شاید تو را به حیله فنجان بیاورم... وقتی که روح قصد سفر کرده از تنم باید برای بدرقه قرآن بیاورم با این غزل تمام نشد حرف های دل کی می رسی که جمله ی پایان بیاورم
تعریف من از چشم تو در قافیه ها بود از مصرع آخر بخدا تا به ؛خدا؛ بود شاید هنر عشق همین بوده که دائم دریای دل آماده ی گرداب ؛بلا؛ بود آنقدر کشیده ست دلم درد ، که جان داد با این همه برداشتم از درد ؛شفا؛ بود من رفته ام از دست نگاهی که مرا سوخت چشم تو مرا راند، خودش ؛راهنما؛ بود سربسته بگویم که تو را دوست.... ولی نه... ای دوست فراموش کن این جمله ؛خطا؛ بود یک عمر پریشان دلی و خانه به دوشی از روز ازل بخت من انگار ؛سیاه؛ ست...
جان پناه خستگی هایم شدی؛؛؛صد آفرین حسرت امروز و فردایم شدی؛؛؛صد آفرین رنگ چشمت جلوه ای از رنگ چشمان خدا خالق تصویر دریایم شدی؛؛؛ صد آفرین در خودم گم می شوم وقتی نگاهم میکنی مقصد پنهان و پیدایم شدی ؛؛؛صد آفرین با تمام سازهای زندگی رقصیده ام آخرین آهنگ اجرایم شدی؛؛؛صد آفرین دل بریدم از تمام دلخوشی های جهان آفرین؛؛؛تنها تمنایم شدی؛ ؛؛صد آفرین
باید از جدال با خورشید در شب سیاه بنویسم از نفس که میشود محبوس در کنار آه بنویسم باید از فریب بی طعمه؛ یا شکست باورم در شب از نگاه ماه و ماهیها بعد اشتباه بنویسم میخورد تعادلم بر هم؛ سمت تو سقوطم از شب بود با هراس و وحشت و تشویش شعری از گناه بنویسم لحظه های بی کسی اما از خودم کمی گذر کردم در مسیر مرگ ناباور؛ از سکوت راه بنویسم در مسیر مرگ ناباور ؛ از سکوت راه...اما نه باید از صدای بی رحم عشق نا به گاه بنویسم
جان پناه خستگی هایم شدی؛؛؛صد آفرین حسرت امروز و فردایم شدی؛؛؛صد آفرین رنگ چشمت جلوه ای از رنگ چشمان خدا خالق تصویر دریایم شدی؛؛؛ صد آفرین در خودم گم می شوم وقتی نگاهم میکنی مقصد پنهان و پیدایم شدی ؛؛؛صد آفرین با تمام سازهای زندگی رقصیده ام آخرین آهنگ اجرایم شدی؛؛؛صد آفرین دل بریدم از تمام دلخوشی های جهان آفرین؛؛؛تنها تمنایم شدی؛ ؛؛صد آفرین
دست زمانه بی تو مرا زرد می کشد روح مرا به سوی تو شبگرد میکشد پیراهنی که عطر تنت را گرفته است هر شب به روی سینه من درد میکشد آه از گلو که بعد تو هرشب برای من یک بغض ناشکسته نامرد می کشد دستی که سرنوشت مرا بی تو می نوشت بیهوده روی آینه را گرد می کشد در حیرتم چگونه خدا بعد رفتنت این جسم ناصبور مرا مرد می کشد
باید از جدال با خورشید در شب سیاه بنویسم از نفس که میشود محبوس در کنار آه بنویسم باید از فریب بی طعمه؛ یا شکست باورم در شب از نگاه ماه و ماهیها بعد اشتباه بنویسم میخورد تعادلم بر هم؛ سمت تو سقوطم از شب بود با هراس و وحشت و تشویش شعری از گناه بنویسم لحظه های بی کسی اما از خودم کمی گذر کردم در مسیر مرگ ناباور؛ از سکوت راه بنویسم در مسیر مرگ ناباور ؛ از سکوت راه...اما نه باید از صدای بی رحم عشق نا به گاه بنویسم
جان پناه خستگی‌هایم شدی؛ صدآفرین حسرت امروز و فردایم شدی؛ صدآفرین رنگ چشمت جلوه‌ای از رنگ چشمان خدا خالق تصویر دریایم شدی؛ صدآفرین در خودم گم می‌شوم وقتی نگاهم میکنی مقصد پنهان و پیدایم شدی؛ صدآفرین با تمام سازهای زندگی رقصیده‌ام آخرین آهنگ اجرایم شدی؛ صدآفرین دل بریدم از تمام دلخوشی‌های جهان آفرین؛ تنها تمنایم شدی؛ صدآفرین