eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سپید... تور سپیدی که بر سرم زده ای سپید... مثل گلی که به دفترم زده ای سپید...مثل شکوفه، شکوفه های سپید که دانه دانه به اعماق باورم زده ای به واژه های غریبم سپیده پاشیدی سپس به آینه های برابرم زده ای سپس تمام نفس های مهربانت را در امتداد نفس های آخرم زده ای سلام...صبح قشنگت بخیر...آرامش که سر به دلهره های مکررم زده ای چه اتفاق سپیدی... سپید یعنی این کبوتری که به قلب کبوترم زده ای... | | ♥
تو باشی➱ رازقی باشد➱ غزل باشد ➱ خدا باشد ➱ بگو این دل اگر آنجا نباشد، پس کجا باشد❓ ✍༻ سلام شبتون خوش🌹🌹
خداحافظ نگفتم تا نگویی زود برگردی! خدا می‌خواست لبخند تو ختم ماجرا باشد
تسنیم دعای سحر و عطر اذان است این مائده، این ماه مبارک، رمضان است این سفرۀ رحمت که سحرگاه به پا شد آغاز بهاری‌ست که آرامش جان است... ماهی‌ست که قدرش به شب قدر شبیه است ماهی‌ست که قدرش چو شب قدر نهان است این ماه اگر رخ بنماید همه روز است پیداست درخشندگی‌اش گر چه نهان است «در حسرت دیدار تو آواره‌ترینم» ای ماه که تصویر تو در آب روان است... ای ماه مبارک، رمضان، ماه درخشان آرامش تو ناب‌ترین حس جهان است 📝
من را نمی‌شناخت کسی اینجا، گم نامم و به نام تو می‌نازم شادم که مثل عده معدودی، شعری برای نام نمی‌سازم شعرم برای توست شعاری نیست، کشتی برای موج‌سواری نیست باور مکن که دل به زمین دادم، وقتی تویی بهانه پروازم هر جا که نام نامی تو آنجاست، قلبم بهانه غزلی دارد این سوز ریشه‌ای ازلی دارد، پس با غم عزیز تو دمسازم شعرم اگر چه هیچ نمی‌ارزد، سوزانده است نام و نشانم را می‌سوزم و به هیزم ابیاتم، بیتی به عشق شعله می‌اندازم یا صاحب‌الزمان و زمین موعود، دانای هر که آمد و هر چه بود گم‌نامم و تویی تو، که می‌دانی، تنها به نام سبز تو می‌نازم
زمان: حجم: 633.1K
🥀🥀تقدیم به دختری با گوشواره های قلبی🥀🥀 تا صدا می‌زدی تو "باباجان! " دل بابابزرگ پر می‌زد هر زمان می‌رسید از مسجد به تو با اشتیاق سر می‌زد قصه می‌گفت از عموقاسم از نماز و گرفتن گل سرخ قصه می‌گفت از شبی غمگین از شب تلخ رفتن گل سرخ روز مادر کنار موکبتان عطر چای و گلاب و حلوا بود مادرت پاک کرد اشکش را کاش عموقاسمت هم اینجا بود وقت روضه، عمو عمو گفتی موکب انگار کربلا شده بود باز انگار طفل شیرینی از عموی خودش جدا شده بود خبر آمد که باز حرمله‌ها حمله کردند و ماه را کشتند شمرهای زمانه از وحشت مردم بی گناه را کشتند من به قربان تکه‌های تنت جان شیرین و پاره‌ی قلبی میهمان رقیه‌ای امشب با همین گوشواره‌ی قلبی در لباس قشنگ صورتی‌ات مثل گلهای ارغوان شده.ای آه ریحانه جان، عزیز دلم زود مهمان آسمان شده‌ای
بگو وقتی دو دل باهم یکی باشد چرا باید هزاران سال نوری دستشان از هم جدا باشد
همیشه فاتح میدانیم، همیشه پرچممان بالاست همین‌که عاشق ایرانیم، همیشه پرچممان بالاست در این هجوم هیاهوها، در این کشاکش جادوها به زیر سایۀ قرآنیم، همیشه پرچممان بالاست به دین عشق یقین داریم، یقین به فتح مبین داریم امین کشور ایمانیم، همیشه پرچممان بالاست شقایقیم و پُر از داغیم، غریب لالۀ این باغیم مقیم کوی شهیدانیم، همیشه پرچممان بالاست وطن! صلابت پابرجا، وطن! اصالت نامیرا به پای نام تو می‌مانیم، همیشه پرچممان بالاست اگرچه قطره، پُر از موجیم؛ به اهتزاز تو در اوجیم شهید پرچم ایرانیم، همیشه پرچممان بالاست
دلم برای تو...آیا دل تو هم تنگ است؟ صدای هق‌هق...گویا دل تو هم تنگ است ببین نمی‌شود این‌قدر دور بود از هم بیا...قبول...بفرما...دل تو هم تنگ است من از مسافت این جاده‌ها نمی‌ترسم اگر بدانم آنجا دل تو هم تنگ است اگر بدانم گاهی به یاد من هستی و چند ثانیه حتی دل تو هم تنگ است پرنده می‌شوم...اما...نمی‌پرم بی تو پرنده می‌شوم و تا دل تو هم تنگ است برای تو پر پرواز می‌شوم حتی اگر در آن سر دنیا دل تو هم تنگ است اگر در آن سر دنیا...اگر در آن دنیا اگر بدانم هرجا دل تو هم تنگ است بدون مکث می‌آیم که باورت بشود دلم برای تو... حالا دل تو هم تنگ است؟
تسنیم دعای سحر و عطر اذان است این مائده، این ماه مبارک، رمضان است این سفرۀ رحمت که سحرگاه به پا شد آغاز بهاری‌ست که آرامش جان است... ماهی‌ست که قدرش به شب قدر شبیه است ماهی‌ست که قدرش چو شب قدر نهان است این ماه اگر رخ بنماید همه روز است پیداست درخشندگی‌اش گر چه نهان است «در حسرت دیدار تو آواره‌ترینم» ای ماه که تصویر تو در آب روان است... ای ماه مبارک، رمضان، ماه درخشان آرامش تو ناب‌ترین حس جهان است @abadiyesher
بستم به تماشای لبت دفتر خود را تا با تو بخوانم غزل آخر خود را شرمنده که در خانهٔ‌مان بالش قو نیست بگذار بر این شانهٔ نازک سر خود را می‌خندم از‌آن‌گونه که ای‌کاش نبینی بار غم چشمان تماشاگر خود را از یک زن ایرانی سرسخت بعید است در غصه فراموش کند همسر خود را این خانه اگر کوچک و این شهر اگر سرد هرگز به دو عالم ندهم کشور خود را می‌بویم و می‌خواهمت ای خاک گل‌افشان آن‌گونه که آهوبچه‌ای مادر خود را بستم به تماشای افق دفتر خود را تا با تو بخوانم غزل آخر خود را @abadiyesher