زیر این سقف نیلی صد رنگ
در میان تلاطم امواج
سرزمینی سپید مشهود
آستانش پلی است تا معراج
سرزمینی پر از گل مهتاب
چشمه هایش روان و جوشنده
بی کران هست و ساحلش آرام
موج هایش بلند و توفنده
عطر یاس قنوت شب بویش
مرغ دل را دهد پر و بالی
باغ سبز دعا گشاید در
احسن الحال می شود حالی
استجابت پلی زند آسان
روی گلدسته های سرو باغ
گل زند روی دامن محراب
خون زخمی که رُسته از هر داغ
عطر ناب حضور می بالد
بین جمع صمیمی ِ مشتاق
جمعه لبریز می شود از نور
می شود پر ز خوشه ی میثاق
صوت بال کبوتران شوق
بال امید می کند مرهم
انتظاری دو باره می روید
از دل گرم بی قرار حرم
می برد خطبه خوان او دل را
تا فراسوی کهکشانی دور
دور در چشم ما شود نزدیک
آن ظهور پر از پیام و شور
باز هم جمعه، باز هم باران
شسته زنگار روی آیینه
ظهر جمعه است وعده ی دیدار
وعده ی ما، نماز آدینه
(وعده ما نماز آدینه)
#نیره_جهانشاهی
كی نوبت طلوع است، ای رايت بهاران؟
ای روح سبز راحت در جان بیقراران
در انتظارت ای ماه، كشدار و بیقواره است
-يلداي بي پناهي - شام اميدواران
ما يك کویر تشنه در سینه ی جنوبيم
تو پیکی از شمالی آیات سبز باران
عمر دوروزه سر شد ، كي التيام يابد
زخم فراق رويت با رويش نگاران
ما وارثان عشقيم از جنس خاك تيره
اي كاش پا گذاری بر چشم جان نثاران
وقتي كه بی فروغِ رخسار همچو ماهت
چون بیژنيم اسير دلهاي چاهساران
باز آ كه ما چو پاييز ، درگير ابر درديم
روشن شود به باران چشمان غمگساران
هر روز ؛ تلخ و هرجا : مانند كربلا شد
جاري است روي گونه روياي جویباران
اي پرچم عدالت ، مفهوم انتقامي
از ظلمت و تباهي در ذهن سوگواران
بر برگ گل نوشتيم از بي كرانه ي غم
تا بعدها بماند از ما به یادگاران
#نیره_جهانشاهی
نیره جهانشاهی:
خورشید خزید در پس ابر
در شام سیاه روزگاران
دیگر رمقی نمانده بر صبح
تا گل بدمد دم بهاران
گم گشت سخاوت از دل ابر
جان داد ز تشنگی چمنزار
دیگر نرسد به گوش چشمه
اهنگ خوش و صدای باران
این شام سیه چو زلف یلدا
تار است و کبود و بی سحرگاه
دل گم شده در پی وصالش
چون اهوی کوه و بیشه زاران
در کوچه ی انتظار خشکید
چشمان به خون نشسته ی عشق
بر باغ خزان که می رساند
پیغام و ترانه ی بهاران
کاش از پس پرده سر برآری
ای ماه بلند خانه ی عشق
دیگر رمقی نماند بر شوق
ارام و قرار بی قراران
اللهم عجل لولیک الفرج
#نیره_جهانشاهی
کودک غزه بیارام سحر نزدیک است
مرگ این مجتمع ضد بشر نزدیک است
وعدهی صادق طوفان مقاوم گل کرد
مژده ای شب زدگان صبح ظفر نزدیک است
#نیره_جهانشاهی
من معلم هستم
عاشقی پیشهی من
آسمانی راهم
گاه گاهی قلمی می سایم
از سر مهر نه جبر
تا دل نازک شاگردانم
پر احساس شود
من معلم هستم
عشق در خون کلاسم جاری است
عطر یاس عرفان
در کلامم ساریست
تا سر زلف خدا را گرهای بر بندم
به دل آبی شاگردانم
من معلم هستم
پر احساس بهار
پر موسیقی باد
آبشاران تپش قلب مرا میخوانند
آبی دریا هم
وسعت دید مرا می داند
من ز هر فصل بهاری سازم
پر نیلوفر و یاس
تا شکوفا بشود
دشت بی بوته شاگردانم
می برم تا ملکوت
می برم تا جبروت
تا دل سبز خدا
دور از وسوسهی شر و گناه
دور از دغدغهی خاکی این دشت سیاه
من معلم هستم
همه دارایی من
یک کلاسی است که برپا شده در کوه ولا
همچنین
قلم و کاغذ و یک تخته سیاه
تا دری باز کنم تا ابدیت بر نور
باز گویم به همه قصهی شور
سالکان ره طور
من معلم هستم
مالک مُلک هجا
شاعر شعر رها
واژهها صف به صف استاده به پیش تا که آسان گذرم از خود و خویش
تا که معنا بشوم در ره خلق
تا که از هم بدَرَم جامه دلق
در ضمیری که چو آبادی ما سرسبز است
بذر انسانیِ انسان کارم
عشق را با غم و غربت به تفاهم برسانم یکجا
آدمی را همه تفهیم کنم
فهم و فهماندن ومفهوم شدن را برسانم به کمال
شاهراهی بکشم
تا لب مرز وصال
شمع این جاده شدن
نقطهی آغاز من است
آسمانی شدنت
پر پرواز من است
"روز معلم بر پرچمداران علم و معرفت، معلمان عزیز مبارک باد
#نیره_جهانشاهی
وقتی که موج تیرها بر جان قاسم می نشست
وقتی تبر آن شاخه ی سرو حسن را می شکست
وقتی فلک این صحنه را بر پرده ی عالم کشید
دیدم که کوه از صبرشان مجنون شد و از پا نشست
در گلشن سبز حسن پیچیده شب باد خزان
افتاده در هر گوشه ایی یک نخل سبز نوجوان
عطر کلام آخرین دیوانه می سازد حسین
گوش فلک کر می شود از ضجه های بی امان
اکبر به میدان می رود ،دارد تماشا مادرش
خونابه ریزد جای اشک از دیدگان خواهرش
تیری سه شعبه می درد چون طفل شش ماه رباب
بر هر قلم جوهر شود تا حشر خون حنجرش
زینب به میدان می برد ، دردانه های جان خویش
تا در ره جانان دهد هم جان و هم جانان خویش
بر بوم هستی حک شود تا «مارآیت الا جمیل»
با خون فرزندان سزد ، امضا کند پیمان خویش
با آب دیده می زنم در کربلا اکنون قدم
شاید که شعرم تر شود از چشم شعر محتشم
یا از غبار چادر مادر بگیرم رزق خود
یا که شوم جاروکش هر ذاکر و اهل قلم
#نیره_جهانشاهی
#بم_بروات
#پنجم_محرم_الحرام_چهارصد_وسه