دوبارهنیمهشباستو،خودتکهمیدانی
من و،خیال تو و،این سکوت طولانی
#نیلوفر_عاکفیان
دَستَم نِمیرِسَد به بُلندایِ چیدَنَت
بایَد بَسَنـده کَرد به رؤیایِ دیدَنَت
#نیلوفر_عاکفیان
دَستَم نِمیرِسَد به بُلندایِ چیدَنَت
بایَد بَسَنـده کَرد به رؤیایِ دیدَنَت 😔
#نیلوفر_عاکفیان
دَستَم نِمیرِسَد به بُلندایِ چیدَنَت
بایَد بَسَنـده کَرد به رؤیایِ دیدَنَت
#نیلوفر_عاکفیان
دستم نمی رسد به بلندای چیدنت
باید بسنده کرد به رویای دیدنت
یوسف ترین عزیز جهان هم که باشی ام
در سینه آتشی است به داغ خریدنت
من جلد بام خانه ی خود مانده ام و تو
هفت آسمان کم است برای پریدنت
ترسم رها کنم نفسم را و ناگهان
پیراهنی نباشد و شوق دریدنت
در دامن دلم چو ترنجی نشسته ای
شیرین ترین توهم دستم بریدنت
رویای کال سیبی و هرچند در خیال
یک عمر، منتظر به امید رسیدنت
بالاتر از نگاه منی! آه! ماه من!
دستم نمی رسد به بلندای چیدنت
#نیلوفر_عاکفیان
🥀
مسیر قصهٔ ما را غریبهای سد کرد
و بیاجازه در این قصه رفت و آمد کرد
نشست پای دلم شعر عاشقانه سرود
مرا درست همانی که دوست دارد کرد
شروع قصهٔ تازه، اگرچه سختم بود
شباهتش به تو اما مرا مردد کرد
نگاه سرد غریبه عجیب مثل تو بود
همان نگاه عجیبت که با دلم بد کرد
تو رفته بودی و انگار قسمتی از من
میان ماندن و رفتن تلاش بیحد کرد
غریبه بود، شبیه تو بود اما من...
بگو که با دل رفته چکار باید کرد؟
کمی به سردی چشم تو خیره شد اما
غریبهای که شبیه تو بود را رد کرد
#نیلوفر_عاکفیان
شبیه جرعهای از قهوهٔ یخکرده میمانی
که بعد از سالها ماسیده باشد توی فنجانی
همان قدر آشنا اما همان اندازه هم مبهم
که از فنجان تو نوشیده باشم فال پنهانی
تو را نوشیدهام فنجان به فنجان و نفهمیدم
که از فنجان چندم نقش فالم شد پریشانی
نمیخواهم بماسد قهوهٔ چشمت ته شعری
که مدتهاست فال شاعر آن را نمیخوانی
دلم را میشکافم دور دستانت و از اول
غزل میبافم از حالی که میدانم نمیدانی
تو فنجان نگاهت را پر از شیر و شکر کن تا
کمی شیرین شود این بیت تلخ و بغض طولانی
که میخواهم بنوشم کنج دنج کافه، فالم را
همان فالی که تو یک جرعهٔ یخکرده از آنی
#نیلوفر_عاکفیان
دَستَم نِمیرِسَد به بُلندایِ چیدَنَت
بایَد بَسَنـده کَرد به رؤیایِ دیدَنَت
#نیلوفر_عاکفیان
از این که به من نمی رسد راضی بود
معشوقه ی کاملا مجازی می خواست...
#نیلوفر_عاکفیان...
پر است دست زمین از نشان زیبایی
شنیدهام که همین روزها تو میآیی
شنیدهام که برای تو صبر کرده بهار
که راه را تو برایش به باغ بگشایی
ببین که صفحهٔ تقویم هم ورق خورده
رسـیـدهایم دوبـاره به روز تـنـهایی
رسیدهایم به جمعه، به روز آمدنت
اگرچه چندم آن را نگفتهای جایی
بیا که با تو جهان روبهراه خواهد شد
بگو رسـیـده زمـانی که بـاز میآیی
#امام_زمان
#نیلوفر_عاکفیان
دَستَم نِمیرِسَد به بُلندایِ چیدَنَت
بایَد بَسَنـده کَرد به رؤیایِ دیدَنَت
#نیلوفر_عاکفیان
♥️
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
پر است دست زمین از نشان زیبایی
شنیدهام که همین روزها تو میآیی
شنیدهام که برای تو صبر کرده بهار
که راه را تو برایش به باغ بگشایی
ببین که صفحهٔ تقویم هم ورق خورده
رسـیـدهایم دوبـاره به روز تـنـهایی
رسیدهایم به جمعه، به روز آمدنت
اگرچه چندم آن را نگفتهای جایی
بیا که با تو جهان روبهراه خواهد شد
بگو رسـیـده زمـانی که بـاز میآیی
━━━━💠🌸💠━━━━
#امام_زمان
#نیلوفر_عاکفیان
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
دَستَم نِمیرِسَد به بُلندایِ چیدَنَت
بایَد بَسَنـده کَرد به رؤیایِ دیدَنَت
━━━━💠🌸💠━━━━
#نیلوفر_عاکفیان
نشد آخر که تو را تنگ بگیرم بغلم
که کسی غیر تو را جا ندهم در غزلم
نشد از شهد لبت سیر بنوشم شب و روز
که لبالب شود از طعم تو ظرف عسلم
راه شیری عسل از چشم تو می نوشد و من
همچنان حلقه ای از گرد و غبار زحلم
همچنان سایه ی خورشید تو بر من کوتاه
همچنان تا ابدت فاصله دارد ازلم
نشد انگار به منظومه ی چشمت برسم
نشد از خط کشی ات رد شود عکس العملم
تو کماکان همه جای غزلم مستتری
و کماکان من بی تو غزلی مبتذلم
نرسیدم به زمانی که تو را جا نگذاشت
نرسیدی به من و مهلت ضرب العجلم
توی شهری که پر از حسرت آغوش من است
نشد آخر که تو را تنگ بگیرم بغلم
#نیلوفر_عاکفیان
نشد آخر که تو را تنگ بگیرم بغلم
که کسی غیر تو را جا ندهم در غزلم
نشد از شهد لبت سیر بنوشم شب و روز
که لبالب شود از طعم تو ظرف عسلم
راه شیری عسل از چشم تو می نوشد و من
همچنان حلقه ای از گرد و غبار زحلم
همچنان سایه ی خورشید تو بر من کوتاه
همچنان تا ابدت فاصله دارد ازلم
نشد انگار به منظومه ی چشمت برسم
نشد از خط کشی ات رد شود عکس العملم
تو کماکان همه جای غزلم مستتری
و کماکان من بی تو غزلی مبتذلم
نرسیدم به زمانی که تو را جا نگذاشت
نرسیدی به من و مهلت ضرب العجلم
توی شهری که پر از حسرت آغوش من است
نشد آخر که تو را تنگ بگیرم بغلم
#نیلوفر_عاکفیان
"امشب ردیفت می کنم تا ماندنی باشی
تکراری ات هم تازه باشد؛ خواندنی باشی
پر میکنم هی واژه واژه، بیت را تا تو
تا هی به پایان غزل دلخوش شوم با تو
...
شاید اگر در چنگ این قانون می افتادی
از دست لیز من خودت را سر نمی دادی"
#نیلوفر_عاکفیان
آهای! راوی افسانههای بغدادی!
هزار شب به امید چه بازیام دادی؟
هزار شب که سرم روی زانوانت بود
چرا به فکر رها کردنم نیفتادی؟
هزار شب که مدام عاشقانه در گوشم
هزار شب که سر گریههات بر دوشم
نبوده سهمم اگر قصهی هزار و یکم
هزار شب به چه حق جا شدی در آغوشم؟
تو واقعیت مرد محال من بودی
چرا خیال مرا خط زدی به این زودی؟
دلم به آخر شیرین قصهات خوش بود
نه غصهای که سرآخر به مرز نابودی...
برای بار هزار و یکم دلی که شکست
به زنده ماندنش اصلن بگو امیدی هست؟
هزار و یک شب قصه، هزار و یک کابوس
دوباره میشود آیا به قصهای دل بست؟
به گفتهی کف دست و خطوط سردرگم
به قسمتم نرسد تا ابد، هزار و یکم
و مهرِ ماهِ تمامم که ناتمامِ مدام...
همان که مثل همه؛ مثل باقی مردم
پناه میبرم از سیل اشکهای پری...
ازین که جای مرا دانههای تازهتری...
پناه می برم از ناله پیش صخرهی ماه
به ناخنی که به زخم خودت فرو ببری
پناه از تو به هرکس بدعادتم نکند
#نیلوفر_عاکفیان
یک جرعه در پیک نگاهم نور می ریزی
تاریکی تنهاییم را دور می ریزی
با اینکه یخبندان قطبم، محض اطمینان
در استوایت هم کمی کافور می ریزی
بیهوده داری باز از آن اسفند طولانی
یک مشت فروردین به چشم شور می ریزی
حالا که روزم مثل یک خمیازه کشدار است
هی پشت هم بر سال ها هاشور می ریزی
پوچت نصیب من که سهمت جفت شیشم بود
تاس که را با دست من بر گور می ریزی؟
این دفعه گول حقه هایت را... تو می خندی
بر می زنی من را و در وافور می ریزی
#نیلوفر_عاکفیان
من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستانم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
هر کسی می خواهد
داخل خانه پر مهر و صفا مان گردد
یک سبد بوی گل سرخ به ما هدیه کند
شرط وارد گشتن
شستشوی دلها
شرط آن
داشتن یک دل بی رنگ و ریاست
به درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار ......
خانه دوستی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
خانه دوست کجاست.
#نیلوفر_عاکفیان
پر است دست زمین از نشان زیبایی
شنیدهام که همین روزها تو میآیی
شنیدهام که برای تو صبر کرده بهار
که راه را تو برایش به باغ بگشایی
ببین که صفحهٔ تقویم هم ورق خورده
رسـیـدهایم دوبـاره به روز تـنـهایی
رسیدهایم به جمعه، به روز آمدنت
اگرچه چندم آن را نگفتهای جایی
بیا که با تو جهان روبهراه خواهد شد
بگو رسـیـده زمـانی که بـاز میآیی
#امام_زمان
#نیلوفر_عاکفیان
میخواستم در قهوهٔ تو فال من باشد
تا آسمان چشمهایت مال من باشد
میخواستم هر خط که میافتد کف دستت
سرخط اخبار من و احوال من باشد
میخواستم سهم تو باشم، سهم من باشی
آشوب آغوشت، زبان حال من باشد
در حلقهٔ آغوش تو حبس ابد باشم
زنجیر زندان دلت، خلخال من باشد
تا سر زند خورشیدم از سرشانهات هرروز
بذر نگاهت برکت هرسال من باشد
میخواستم اما، فقط داغت به دل مانده
تا همدم بیجار و بیجنجال من باشد
میخواستم، اما نشد، لعنت به تقدیرم!
نفرین دنیا تا ابد دنبال من باشد!
میخواستم، اما خدا ما را جدا میخواست
تا شاهد تسلیم و استیصال من باشد
حتما خدا هم عاشق چشمت شد و نگذاشت
تا آسمان چشمهایت مال من باشد
#نیلوفر_عاکفیان
خواب شیرین تو رؤیای مرا آتش زد
شعله شد در دل تو جای مرا آتش زد
داغ آغوش تو بر پیرهنی بییوسف
آمد از چاه و زلیخای مرا آتش زد
آنقدر معجزه از دست تو در شعرم ریخت
که خدا کل غزلهای مرا آتش زد
در نگاه تو چنان محو خودم بودم که
برق چشم تو سراپای مرا آتش زد
تا رسیدم به تو در قصهٔ تنهاییهام
دست تقدیر، الفبای مرا آتش زد...
#نیلوفر_عاکفیان
دلم به نام تو زنده است، هیچ میدانی؟
به احترام تو زنده است، هیچ میدانی؟
برای دفتر من شعر ناب یعنی تو
برای آتش دل، اسم آب یعنی تو
قسم به تشنگی تو هنوز در خوابیم
ستاره میچکد اما هنوز بیآبیم
غزلغزل غمتان را سرود میخوانیم
ولی همیشه در آغاز راه میمانیم
میان این همه باران، سراب یعنی ما
به خواب خستهٔ ما آتشی بزن مولا
دوباره تشنگیات را به آسمان بسپار
برای گمشدگان یک بغل نشانه بیار
#نیلوفر_عاکفیان
🆔@abadiyesher