eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
⛧ چه معشوقی ست مهتابی که عاشق در زمین دارد چه خوشبخت است مردابی که مهتابی چنین دارد تماشایش مرا باخود رساند از کفر تا ایمان خداوندی که او را آفریدَست آفرین دارد ازین ها بگذریم ای ماه ! می دانم نمیدانی دلم چندیست با یاد تو عشقی آتشین دارد تو شهبانوی ملک لامکان هایی که دیدارت حصاری بی گمان محکمتر از دیوار چین دارد نمی دانم بگویم یا نگویم گرچه می دانم لبانت پاسخی دندان شکن درآستین دارد زمانی دین و دل سرمایه این مرد تنها بود به یغما برده ای ، اکنون نه دل دارد نه دین دارد
⛧ چه معشوقی ست مهتابی که عاشق در زمین دارد چه خوشبخت است مردابی که مهتابی چنین دارد تماشایش مرا باخود رساند از کفر تا ایمان خداوندی که او را آفریدَست آفرین دارد ازین ها بگذریم ای ماه ! می دانم نمیدانی دلم چندیست با یاد تو عشقی آتشین دارد تو شهبانوی ملک لامکان هایی که دیدارت حصاری بی گمان محکمتر از دیوار چین دارد نمی دانم بگویم یا نگویم گرچه می دانم لبانت پاسخی دندان شکن درآستین دارد زمانی دین و دل سرمایه این مرد تنها بود به یغما برده ای ، اکنون نه دل دارد نه دین دارد
چه معشوقی ست مهتابی که عاشق در زمین دارد چه خوشبخت است مردابی که مهتابی چنین دارد تماشایش مرا باخود رساند از کفر تا ایمان خداوندی که او را آفریدَست آفرین دارد ازین ها بگذریم ای ماه ! می دانم نمیدانی دلم چندیست با یاد تو عشقی آتشین دارد تو شهبانوی ملک لامکان هایی که دیدارت حصاری بی گمان محکمتر از دیوار چین دارد نمی دانم بگویم یا نگویم گرچه می دانم لبانت پاسخی دندان شکن درآستین دارد زمانی دین و دل سرمایه این مرد تنها بود به یغما برده ای ، اکنون نه دل دارد نه دین دارد
اسم من چیست؟ خدایا چه کنم یادم نیست امشب آماده شدم تا چه کنم یادم نیست من که همسایه ی نزدیک شقایق بودم پا شدم آمدم اینجا،چه کنم یادم نیست من چرا از تو بریدم وچرا برگشتم و بنا شد که دلم را چه کنم یادم نیست من نشانی دل در به درم را بانو از تو پرسیده ام اما چه کنم یادم نیست این نوشته،غزل کیست که من می خوانم اسم او چیست خدایا ؟ چه کنم یادم نیست
تو از منی و من از تو چرا که درد یکی است که آنچه با من و تو روزگار کرد یکی است عجیب نیست که من با تو نیز تنهایم که در مقابل آیینه، زوج و فرد یکی است چه فرق می کند اکنون، بهار یا پاییز برای ما که کویریم سبز و زرد یکی است من و تو دشمن تقدیر یک دگر هستیم ولی چه سود، که تسلیم با نبرد یکی است دلم به دور تو سیاره‌ای است سرگردان که شیوه من و این چرخ هرزه‌گرد یکی است خدا ! یکی تو یکی پس از آستان غمت نمی‌روم که بدانند حرف مرد یکی است