eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ما قرار عشقِ دور از عقل و منطق داشتیم بین ما آنکس که عاقل شد، گناهش بیشتر
از کنارم رد شدی، چشمی به من ننداختی من که بدبین نیستم، حتما مرا نشناختی...
از کنارم رد شدی، چشمی به من ننداختی من که بدبین نیستم، حتما مرا نشناختی...
گفته بودی که از این عشق گذر باید کرد ما گذشتیم ولی بی تو زمان سخت گذشت. وصف احوال من افتاد به دستان قلم من نوشتم که غمی نیست ، بخوان سخت گذشت..
اگر دیدی کسی از درد دوری جان به در برده بدان یا دل ندارد یا که دلداری دگر برده خدا در حین تقسیم مصیبت‌هایمان می‌گفت هر آنکس عشق را برداشت رنجی بیشتر برده به تقدیر بدی ناچار گشتم مثل مردی که برای مادرش مرگ برادر را خبر برده غرور رفته‌ام را پادشاهی خسته می‌فهمد که سربازش برای لشکر دشمن سپر برده من آن روزی که دستت تیغ دیدم با خودم گفتم بترس از آن‌که جنگل رفت و همراهش تبر برده دلیل بارش باران فقط دلتنگی ابر است از آن وقتی که طوفان ابر عاشق را سفر برده شمار روزهای رفته را گم کرده‌ام اینجا شبیه آن‌که مدت‌هاست در زندان به سر برده درون خلوتم جایی برای شادمانی نیست که هر کس حال خوش آورد با خود چشم تر برده @abadiyesher
عطری که تو بر تن زده‌ای، هوش مرا برد ای کاش رقیبانم از آن عطر نبویند @abadiyesher
خبری نیست بخوابید، که ما بیداریم ما هوای خطر حادثه در سر داریم بنویسید سری هست ولی باکی نیست بنویسید که از عشق خدا سرشاریم بنویسید که در معرکه بزدل ها ما به میزان هراسانی‌شان هشیاریم بنویسید محال است که در خاک بهشت دست از غیرت خود روی وطن برداریم هان کجایید؟ اگر جرأت پیکاری هست ما در آغوش پدافند، پِیِ دیداریم بنویسید کسی بود که تردید نداشت بنویسید که چون آینه در تکراریم بنویسید سحر وعده دیدار خداست خبری نیست بخوابید، که ما بیداریم @abadiyesher