آنکه خود را نفسی شاد ندیدهاست منم
وان که هرگز به مرادی نرسیدهاست منم
آنکه صدجور کشیدهاست ز هر خار و خسی
وز سر کوی وفا پا نکشیدهاست منم
آنکه چون غنچهٔ پژمرده در این باغ بسی
بر دلش باد نشاطی نوزیدهاست منم
عندلیبی که در این باغ ز بیداد گلی
نیست خاری که به پایش نخلیدهاست منم
آنکه در راه وصال تو دویدهاست بسی
و آخر کار به جایی نرسیدهاست منم
#همایون_اسفراینی