بِچِکـان ماشهیِ مُژگان که دلِ آبکِشَــم
هرچه از دستِ تو آید به سَرَش باز کَم است
#همایون_رحیمیان
مثل یک سیبی که بر شاخه فراموشش کنند
کم کمک این دل برای دیدنت لک میزند.......
#همایون_رحیمیان
#لک_زده
انگار نه انگار
به هوای تو شدم زار و تو انگار نه انگار
پرم از حسرت دیدار و تو انگار نه انگار
دوستت دارم و دانم که مرا دوست نداری
آه از این عشق شرر بار و تو انگار نه انگار
آنچه از مدت دوریِ تو ای یار کشیدم
به غزل میکنم اقرار و تو انگار نه انگار
رزِ نازِ تو بنازم که به هر پیچشِ نازش
میدهد اینهمه آزار و تو انگار نه انگار
سقف تنهاییِ من با همه سنگینیاش آخر
میشود بر سرم آوار و تو انگار نه انگار
بیتو مهتاب شبی باز در آن کوچه کشیدم
نخ به نخ بستهی سیگار و تو انگار نه انگار
در اتاقی که به اندازهی دلتنگی من نیست
منم و گوشهی دیوار و تو انگار نه انگار
نه سلامی و علیکی نه پیامی و نه پیکی
آه از این بغضِ تلنبار و تو انگار نه انگار
شب بارانی و هذیانِ دلِ عاشقِ زارم
و گلِ اخمِ پرستار و تو انگار نه انگار
#همایون_رحیمیان