با بلایی چون بلای هجر عمری کرد صبر
آنچه وحشی کرد هرگز هیچ ایوبی نکرد
#وحشی_بافقی
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با سد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلیوش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم
#وحشی_بافقی
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم، پریدیم
#وحشی_بافقی
جان من سنگدلی ، دل به تو دادن غلط است
بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است
چشم امید به روی تو گشادن غلط است
روی پر گرد به راه تو نهادن غلط است
#وحشی_بافقی
سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست
تا زنده ام چو شمع ازینم گزیر نیست
هر درد را که می نگری هست چاره ای
درد محبت است که درمان پذیر نیست
#وحشی_بافقی
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امّید ز هر کس که بریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم، پریدیم
#وحشی_بافقی
روی در روی و نگه بر نگه و چشم به چشم
حرف ما و تو چه محتاجِ زبان است امروز ...
#وحشی_بافقی
آبادی شعر 🇵🇸
دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
#وحشی_بافقی
جان رفت و ما به آرزوی دل نمیرسیم
هر چند میرویم به منزل نمیرسیم
برقیم و بلکه تندتر از برق و رعد نیز
وین طرفه تر که هیچ به محمل نمیرسیم
لطف خدا مدد کند از ناخدا چه سود
تا باد شرطه نیست به ساحل نمیرسیم
در اصل حل مسأله عشق کس نکرد
یا ما بدین دقیقهٔ مشکل نمیرسیم
وحشی نمیرسد ز رهی آن سوار تند
کش از ره دگر ز مقابل نمی رسیم
#وحشی_بافقی
ز پیش دیده تا جانان من رفت
تو پنداری که از تن جان من رفت
سر و سامان مجو از من چو رفتی
تو چون رفتی سر و سامان من رفت
#وحشی_بافقی
وحشی اگر رحم نیست در دلِ او، گو مباش
شُکر که جانِ تو را طاقتِ آزار هست!!
#وحشی_بافقی
چهها با جانِ خود دور از رخِ جانانِ خود کردم
مگر دشمن کند اینها که من با جانِ خود کردم
#وحشی_بافقی
گفتم مرنج و گوش کن از من حکایتی
رنجش نمود و گوش به گفتار من نکرد
خندان نشست و شمع شبستان غیر شد
رحمی به گریههای شب تار من نکرد
#وحشی_بافقی
من صید دیگری نشوم وحشی توأم
اما تو هم برون مرو از صیدگاه مـن...
#وحشی_بافقی
چه غصهها که نخوردم ز آشنایی تـو
خدا تو را به کسی یا رب آشنا نکند...
#وحشی_بافقی
گر نمیپویم رهِ دیدار، عذرم ظاهر است
بسکه در زنجیرِ غم ماندم، ز پا افتادهام
#وحشی_بافقی
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نِشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم، پریدیم
#وحشی_بافقی
در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه
به من کم میکنی لطفی که داری این زمان یا نه
#وحشی_بافقی
🆔@abadiyesher
مژدهٔ وصل توام ساخته بیتاب امشب
نیست از شادی دیدار مرا خواب امشب
#وحشی_بافقی
🆔@abadiyesher
رسم کجاست این؟ تو بگو در کدام مُلک؟
دل میبرند و چشم به بالا نمیکنند...
#وحشی_بافقی
🆔@abadiyesher