eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
من از اهالی دردم، من از تبار نیازم بدون کرب و بلایت، خدا کند که نبازم...
سینه زن های حسینیم ولی روضه ی ما زخم پنهان حسن ، بین در و دیوار است قتلگاهش وسط کوچه و ضرب سیلی ست پاره های جگر از نیشِ در و مسمار است شعله ها هرچه که بالا ز پر مادر رفت دم او تنگ تر و بازدمش دشوار است شمر در خانه ی او آب حیاتی آورد بعد از آن سینه ی آشوب حسن تب دار است در غمِ غربت او اشک پناهم دادُ و درد پیچید به دور غزلی که تار است...
ای بسوزد پدر عشق که بی خوابم کرد نیمه شب در به در کوچه ی مهتابم کرد...
🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷 ما پیروان مکتب از لطف ناب او به جهان چون صنوبریم ای دشمن زبون که ستم درس پست توست ما وارثان مالک و عمار حیدریم با تیغ ذوالفقار علی صف کشیده ایم در انتظار لحظه ی دستور رهبریم... ۰
واژه های دفتر شعرم چه تکراری شده بی تو در تکمیل یک مصرع، گرفتارم هنوز ...
خنده هایت به رنگ باران است غرق آرامش و تماشایی آسمان نگاه تو هرشب ماه کامل شده به تنهایی پشت ابر سیاه پاییزی یار شبهای سرد دنیایی رد پایت تمام قلبم را مست کرد و شدم تمنایی ای وجودت تمام خوبی ها تو پگاه طلوعِ فردایی گرم کرده خیال لبخندت این خزان سیاه و سرمایی بین امواج سخت دوران ها اشتیاق دل و تسلایی در هوای گرفته ی دل ها رنگ شعر سپید زیبایی راز عشقت جوانه ی قلبم من اسیر و تویی که آقایی از صدایت امید می بارد ای بهار قشنگ یلدایی... 🍉❤️
دور سر مولا که پَرِ فاطمه می‌سوخت دشمن به تلافی، در و یک سینه به‌هم دوخت تا گفت: علی بر همه‌ی خلق امیر است از خشم، عدو ضربه زد و شعله برافروخت 🏴
چقدر حضرت یارم شبیه خورشید است که بر سکوت زمستان سرد تابیده است به روی گونه ی شهرم چه بوسه بارانی است دوباره عطر دلارام عشق بارید است...😍❄️
غروب جمعه و بوی غریبی دلی تنگ و پر از درد عجیبی به پشت پرده ی حسرت نشسته که شاید بشنود امّن یجیبی...
🏴🏴 در میان شعله های کین و دود جز عقیله حجتی دیگر نبود خطبه های او میان معرکه عقل هر انسان عاقل می ربود وارث حیدر شد و شیر عرب کوه هم بانوی ما را می ستود برگ برگ عشق را در قتلگاه جمع کرد و قطعه ای دیگر سرود غصه ها را جز به زیبایی ندید ملجأ اهل حرم بود و عمود سر فرود آورده پیشش صبر هم زنده کرد اسلام را مانند رود حافظ قرآن روی نی شد و خون دل می‌خورد در شهر حسود اسوه ی علم و شجاعت زینب است بر گل باغ علی صدها درود ...🥀
میل من سوی و قصد او سوی ترک ڪام خود گرفتم تا برآید ڪام دوست...
هجوم آورده درد ناامیدی شبی سرد است و سرتاسر پلیدی شبیه معجزه باران زد و باز میان قلب بیمارم چکیدی... ✨هُوَ الَّذِي‌ يُنَزِّلُ‌ الْغَيْثَ‌  مِنْ‌ بَعْدِ مَا قَنَطُوا...✨
رانده و درمانده و محزون و دلگیر آمدم آخر شعبان شد و با کوه تقصیر آمدم جز گدایی کار دیگر از من مسکین نخواه سر به زیر و عذر خواهم چون که من دیر آمدم از کریمان جز کرم چیزی ندیدم، ای خدا آخر عمرم شده با پای زنجیر آمدم...
شِکوه دارم که ندیدم رخ زیبای تو را حضرت ماه، کجایی رمضان آمده است...
دل من کمی بی قرار است و بس پشیمان و نالان و زار است و بس از این کوه تقصیر و جرم و خطا به درد آمده در فشار است و بس حسادت، خیانت، قضاوت، دروغ همه آتش روزگار است و بس نه رحمی به فرجام خود کرده ام نه دنیای من افتخار است و بس شدم خسته از قفل و زنجیر دل برایم هوا مثل نار است و بس همیشه سرودم که عاشق منم جهانم اسیر شعار است و بس شده آخر دفتر عمر من نگاهم به دستان یار است و بس شکسته دو بالم خدایا ببخش نسیم کرم آشکار است و بس...
چای خوب است اگر شاخه نباتی چون تو وسط تلخی ایام، کنارش باشد....
لبخند تو و صبح چه ترکیب قشنگی است در خانه ی ما عشق و صفا ساده و رنگی است...
از عشق خدا صحن تو لبریز شده ایوان طلای تو چه زر خیز شده از کودکی ام به دور تو می‌چرخم آغوش حرم ، خاطره انگیز شده...
🍃🌼🍃 🌼🌸 🍃 ‌خوش به حال زائران و خوش به حال مشهدت خوش به حال کفتر و گلدسته ها وگنبدت خوش به حال فرش و صحن و چلچراغ و ریسه ها خوش به حال آینه، در سینه اش میخواهدت چتر مهرت باز شد روی سر هر ناامید خوش به حال خلوت شب ها و عشق سرمدت خوش به حال قطره های اشک سقا خانه ات پنجره فولاد گشته غرق لطف بی حدت خوش به حال عکس های عاشقانه در حرم خوش به حال بازی اطفال بین مرقدت خوش به حال آفتابی که میان صحن تو نور را هر روز میگیرد ز دست ایزدت سوت آخر را زده دنیا به زیر سایه ات خوش به حال آن کسی که تا قیامت داردت... 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
داغ آمده روی داغ و دل گریان است از کوچ ستاره، سینه ها طوفان است ای دشمن سست و رذل و دیوانه بدان خون دادن ما نشانه ی ایمان است...
یک لحظه دری از آسمان باز شده فصل نویی از شهادت آغاز شده در پاسخ فریاد غریبیِ حسین شیراز خودش مبدا پرواز شده...
باز امشب در خیالات خودم گم می‌شوم آخر رویای من شب های جمعه، کربلا...
خسته و زخمی میان دفترم دست بسته ، بی پناه افتاده بود داد میزد لابه لای قافیه شعر بدبخت از نگاه افتاده بود واژه واژه خون سرخش می‌چکید دل شکسته، بی گناه افتاده بود عشق را از سینه ی ما فاش کرد پاک بود اما تباه افتاده بود حاصل سعیش ولی جز رنج نیست شعر هایم اشتباه افتاده بود!...
ای قبله ی غایب از نظر ، می آیی از غیب رسیده این خبر، می آیی ای راه کمال و عزت و فخر بشر یک روز بگو که در سحر، می‌آیی...💚
من امشب شعر میخوانم تو امشب اشک میریزی ببار ای آسمانِ من تو هم از بغض، لبریزی... https://eitaa.com/khalvatevesal