زاهد ز راهِ شرع کند منعِ ما ز دوست
شرعی که ره به دوست ندارد ضلالت است..
#وصال_شیرازی
🍂☕️🍂
پروانه به یک سوختن آزاد شد از شمع
بیچاره دل ماست ڪه در سوز و گداز است!
#وصال_شیرازی
پروانه به یک سوختن آزاد شد از شمع
بیچاره دل ماست ڪه در سوز و گداز است!
#وصال_شیرازی
پروانه به یک سوختن آزاد شد از شمع
بیچاره دل ماست ڪه در سوز و گداز است!
#وصال_شیرازی
ز وداعت به دل آمد غم یک عمر فراق
چون وداعِ تو چنینَست، فراقت چونَست!
#وصال_شیرازی
داد چشمان تو در کشتن من دست به هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم
هر یک ابروی تو کافیست پی کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم
شیخ پیمانه شکن توبه به ما تلقین کرد
آه از این توبه و پیمانه که بشکست به هم
عقلم از کار جهان رو به پریشانی داشت
زلف او باز شد و کار مرا بست به هم
مرغِ دل زیرک و آزادی از این دام محال
که خم گیسوی او بافته چون شست به هم
دست بردم که کشم تیر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بر دوخت دل و دست به هم
هر دو ضد را به فسون جمع توان کرد وصال
غیر آسودگی و عشق که ننشست به هم
#وصال_شیرازی
پروانه به یک سوختن آزاد شد از شمع
بیچاره دل ماست ڪه در سوز و گداز است!
#وصال_شیرازی
دست بردم که کشم
تیر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بردوخت
دل و دست بهم
#وصال_شیرازی
من طبیبا! ز تو بر خویش خبردارترم
که مرا سوز فراقست و تو گویی که تب است!
#وصال_شیرازی
داد چشمان تو در کشتن من دست به هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم
هر یک ابروی تو کافی است پی کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم ؟
شیخ پیمانه شکن،توبه به ما تلقین کرد
آه از این توبه و پیمانه که بشکست به هم
عقلم از کار جهان رو به پریشانی داشت
زلف او باز شد و کار مرا بست به هم
مرغ دل زیرک و آزادی از این دام محال
که خم گیسوی او بافته چون شست به هم
دست بردم که كشم تیر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بردوخت دل و دست به هم
هر دو ضد را به فسون جمع توان کرد وصال
غیر آسودگی و عشق که ننشست به هم
#وصال_شیرازی