eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
نیاز و ناز با غزل شانه کن زلف غزل‌های پریشان مرا تازه‌تر کن عطش روح پشیمان مرا ای فروزان‌تر از آشوب غزلجوشی من شعله‌تر کن نفس گرم غزل‌خوان مرا ای سراپای وجودت همه آیینه و عشق! پر بیفشان و صفایی بده ایوان مرا پشت پرچین نگاه تو گرفتار شدم بگشا ای همه خوبی! در زندان مرا موج در موجِ بلا، اشک، مرا می‌شکند کاش دستی بنشاند تب طوفان مرا در نهانخانهٔ دل، هیمنهٔ یاد کسی است چیست آشفته چنین جانِ هراسان مرا؟
هدایت شده از کشکول شعر و ادبیات
قفس رهایی همیشه منتظر لحظهٔ رهاشدنم خوشا چو صاعقه با ابر هم‌صدا‌شدنم چه‌قدر ساده دلم را ز عشق کوچاندم خبر نداشتم از فصل بی‌بهاشدنم خبر ندارد از این دل، کسی که عاشق نیست کسی که هیچ نمی‌داند از فناشدنم در آستانهٔ یک انجماد طاقت‌سوز حلول تازهٔ مرگ است شوق واشدنم هنوز ابری ابری است آسمان غزل از آن سپیدهٔ با درد آشناشدنم دلم چو بغض قفس، وا نمی‌شود افسوس اگرچه منتظر لحظهٔ رهاشدنم!
هدایت شده از کشکول شعر و ادبیات
مرگ اما شیرین ما پریشان عشق می‌میریم سربه‌دامان عشق می‌میریم جرم ما چیست: عشق ورزیدن سر پیمانِ عشق می‌میریم ساده‌ایم، آه مثل آیینه کُنج ایوان عشق می‌میریم خواب ما را جز این چه تعبیری‌است که به زندان عشق می‌میریم با غزل‌پیشگان قصه، بگو ما غزل‌خوان عشق می‌میریم سایبان جنون لیلاییم در بیابان عشق می‌میریم گرچه بر موج آشیان داریم ضمن توفان عشق می‌میریم!
هدایت شده از کشکول شعر و ادبیات
ای عشق! تکیه‌گاه غریب و نجیب من! شاعر شدم که مادری‌ات را غزل کنم می‌خواهمت خدای مضامین من شوی از هرچه هست برتری‌ات را غزل کنم!
هدایت شده از کشکول شعر و ادبیات
حس می‌کنی روزهایت فرقی ندارند با هم میلی به فردا نداری وقتی که عاشق نباشی
گیسوبریده‌های رها روی دست باد فرهادهای شوکت شیرین ندیده، آه آغوش‌های پر شده از لیلی هوس این گوشت‌های لک‌زده در زیر نور ماه دیگر نه عشق مانده و نه رسم عاشقی عجل علی ظهورک، ای عشق سربه‌راه!
امـیــد شـیـعـه! چـرا از سـفـر نمـی‌آیی؟ که زخم کهنهٔ ما را به‌جز دوای تو نیست در انتظار تو این جان به تنگ آمده‌است بیا بیا که به‌سرها به‌جز هوای تو نیست!
دل را پر از طراوت عطر حضور کن آقا تو را به حضرٺ زهرا ظهورکن آخر کجایی ای گل خوشبوی فاطمه(س) برگرد و شهر را پر از امواج نورکن اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج سلام صبحتون متبرک به نگاه امام زمان(عج)
عاشقانهٔ هزارهٔ بعد آن‌قدرها که عاشق او بودم، او نبود در واژه‌های سوخته‌اش رنگ‌و‌بو نبود من با تمام سادگی‌ام حرف می‌زدم با چشم او ولی خبر از گفتگو نبود می‌گفت با تو هستم و مثل تو عاشقم اما درون سینهٔ او های‌و‌هو نبود حتی اگر قبول کنم لاف عشق را آن‌قدرها که دربه‌درش بودم، او نبود آن‌قدر محو او شده بودم که روز و شب غیر از خیالش آینه‌ام روبه‌رو نبود دامن کشیده بود و از این کوچه می‌گذشت وقتی مرا مضایقه از آبرو نبود آن روزها که چیدم از آن باغ سبز، سیب دست فریبکاری‌اش این‌قدر رو نبود کتاب "بهانه‌ها"
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
از بس‌که گرم کاری و از خویش بی‌خبر سرمستی تو طعنه به انگور می‌زند
زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست ز عطر نام تو بوی بهشت می‎آید خمینی دگری، بر کسی که پنهان نیست شهید زنده‌ای و روح جاری اخلاص کسی چنان که تو، هم‌پایۀ شهیدان نیست سزاست این که چنین تشنۀ کلام توام که هیچ باغچه‌ای بی‌نیاز باران نیست ولایت تو همان عشق خاندان «علی»ست ز سعی از تو سرودن دلم پشیمان نیست! 📝
با من همیشه قهری و از من همیشه دور سهمی ندارم از تو و این آسمان، برو @abadiyesher