🌼🌼
باید که دار خاطرهها را بهپاکنم
عشق تو را عزیز قشنگم! رها کنم
باید که بیشتر، پس از این، چشم خویش را
با دستمال گلگل اشک آشنا کنم
عشق است علتالعلل دردهای من
با عشق تو چگونه خودم را دوا کنم؟
از نامههای پارۀ تو دامنم پر است
حاشا که باز با خط خوبت خطا کنم!
بگذار مس شوم، برو ای کیمیای عشق!
اصلا نخواستم که دلم را طلا کنم
دیگر به عشق، نفخۀ او جان نمیدهد
دلخوش به این بهار خودم را چرا کنم؟
آخر چقدر از خودم ای چرخ روزگار!
از اینکه صید عشقْ دلم شد حیا کنم؟
از خویش خستهام ولی از دوست خستهتر
بهتر که ترک صحبت آن بیوفا کنم
باید بهجای بالزدن در هوای شهر
خود را پرندۀ قفس انزوا کنم
امشب برای آنکه بمیرند خاطرات
باید که دار خاطرهها را بهپاکنم
#زینب_نجفی
#راجی
#پروانگی🦋
🌼🌼
🍀🌷🍀🌷☀️🌷🍀🌷🍀
"هر روز، تو"
شبی که در دل خود آفتاب را دیدم
شبیه ماه شدم، مثل او درخشیدم
شبیه ماه و تماشای آفتاب کجا؟
من از سبوی شما جرعهای ننوشیدم
سبو و جرعه کجا؟ قطرهای به ما نرسید
دو قطره اشک شدم، در سکوت غلتیدم
چه شد که قطره، شناور به شوق دریا شد؟
منم که قطره شدم، روی آب بوسیدم
نمیدهم پس از این بوسه، دست با ساحل
که تا فدایی دریا شدم، خروشیدم
اگر که بوسه به کام بهشت میزد لب
یقین که بهتر از این، غنچهای نمیچیدم
درخت باغ خیالم، کشیده سر به فلک
مگر به دست کدامین بهار روییدم؟
بگو که فصل بهارم تویی و معجزهات
سبب شدهاست که من مثل چشمه جوشیدم
گرفت نام قشنگت تمام هفتۀ من
همینکه چشمِ خود از روی غیر پوشیدم
طلوع شنبه عجب دلپذیر و رؤیایی است!
که آمدم درِ این بارگاه کوبیدم
عزیز و خیر و مبارک شدهاست یکشنبه
چرا که پیش رخت سر به خاک ساییدم
دوشنبه خانۀ تاریکِ دل چراغان شد
که از دو دست خودت شهد نور نوشیدم
سهشنبه، جان من از جان من شکایت داشت
که پیش چشم تو از دست خویش نالیدم
چهارشنبه که یادت به باغ سینه شکفت
شمیم ناب بهشت از گل تو بوییدم
بیا و زخم مرا پنجشنبه بخیه بزن
که تکه تکه شدم، پاره پاره پاشیدم
اسیر شب شده بودم که صبح جمعه دمید
دوباره بارقهای از امید را دیدم
هنوز گرمی آغوش دوست قسمت نیست
به قدر وسع خودم در طلب نکوشیدم
#زینب_نجفی
#راجی
#پروانگی🦋
سرد است؛ شاید بیخبر خورشید خوابیده
بوی زمستان در بهار عمر پیچیده
گنجشکک پرشور من دیگر نمیخواند
از بس که از آزار سنگ مفت ترسیده
دیگر ندارد دیگ شعرم غلغل احساس
بر آتشم دستان دنیا خاک پاشیده
پیراهن عشقی که بر تن داشتم دیروز
امروز انگاری که صد سال است پوسیده
گیسوی امّید مرا نامهربان من
با قیچی جور و جفا از بیخ و بن چیده
پروانۀ شوقم به تور مرگ افتاده
در انتظارش شعلۀ شمعی نرقصیده
دیگر ندارد انعکاسی "دوستت دارم"
کوهی که در دنیای عشقم بود پاشیده
از خاطرش هرگز نبرده شاعر قلبم
آن سنگ قبری را که با اندوه بوسیده
در بند چکشکاری روحم نمیمانم
تقدیر، این بیچاره را با پتک کوبیده
#زینب_نجفی
#راجی
#پروانگی🦋
@eitaaparvanegi
یک قطرۀ عشقم که غرق آسمانم
یک ذرهام اما بهقدر کهکشانم
دیگر به دنبالم نگرد ای چشم دنیا
هرگز نمییابی مرا در لامکانم
در من بهاری سبز پنهان است ای خاک
هرچند در چشم تو همرنگ خزانم
در قاب قلب و تور ذهنی جای من نیست
طرحی ندارم اتفاق ناگهانم
با هرچه هستونیست دارم رفتوآمد
یا میهمانم دائما یا میزبانم
با آفتاب و ذرّه در رازونیازم
وقت نماز عاشقی بانگ اذانم
بااینکه پژمرده است روی لالۀ من
اما درون خویش یک باغ جوانم
دیگر هراس از سوختن در جان من نیست
آغوش خود را باز کن خورشیدجانم!
#زینب_نجفی
#پروانگی
عزیزم! با دل من مهربانتر باش بی زحمت!
برای باغ عشقم باغبانتر باش بی زحمت!
فضای آسمان اندازۀ رؤیای بالم نیست
برای بالهایم آسمانتر باش بی زحمت!
اگرچه کنج آغوش تو جا خوش کردهام، اما
برای میهمانت، میزبانتر باش بی زحمت!
به چشم این سمندر، شعلۀ آتش که چیزی نیست
برای سوختن، آتشفشانتر باش بی زحمت!
حواست جمع قلبم بود و من در خواب خوش بودم
برای حفظ قلبم پاسبانتر باش بی زحمت!
بلور نازکم صدها ترک برداشت از دنیا
عزیزم! با دل من مهربانتر باش بی زحمت!
#زینب_نجفی
#پروانگی
@abadiyesher