eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
ترس دارم نکند جنس دلت سنگ شود بی‌قرارم کنی و بی تو نفس تنگ شود دوستت دارمِ پاک من و تو کهنه و بعد عشق آلوده‌ی کتمان‌گری و ننگ شود شور و شیدایی ماهور و همایون برود نُت به نت سمفونی عشق بدآهنگ شود ذره‌ای دور نشو از دل من می‌ترسم روزی اندازه‌ی این فاصله فرسنگ شود ترسم این است مبادا که در این یخ‌زدگی آتش سینه‌ی تو هی کم و کم رنگ شود به خدا بغض فروخورده‌ی من میترکد حرف‌های تو اگر خدعه و نیرنگ شود باورم را نکنی خاک که مرگم قطعی‌ست دل بریدن نکند عادت و فرهنگ شود
شیدایی و شور و شَرَم را دوست دارم احساس های محشرم را دوست دارم قلبم به عشقت اعتقادی سخت دارد باور نداری باورم را دوست دارم رقصیدن در شعله ها پروانگی بود سرمستی بال و پرم را دوست دارم گفتی که جادو می کند چشم خمارت با یاد تو چشم ترم را دوست دارم هر روز من در حسرت جانسوز عشق است رنجی که از تو می‌برم را دوست دارم عکس تو را بر روی پلکم میگذارم شب گریه‌های آخرم را دوست دارم
عشق شکل دگری داشت نمی دانستم پشت دیوار دری داشت نمی دانستم جز خزانی که به سرسبزی ما رحم نکرد باغبان هم تبری داشت نمی دانستم داشت از پیچ و خم کوچه ی ما رد میشد قاصدک بد خبری داشت نمی دانستم ماهِ دربندِ پر از معجزه ی زیبایم زخمِ شق القمری داشت نمی دانستم بر خلاف همه ی باورمان، نحسی عمر خوشیِ مختصری داشت نمی دانستم این شبِ سرد زمستانی سر تا سر درد بعد‌ِ مرگم سحری داشت نمی دانستم!
دیریست دور از تو بهاران را نمی‌فهمم لبخندِ گل ها توی گلدان را نمیفهمم دیریست تنها شاعرِ در بند دیوارم دیوانگی در زیر باران را نمی فهمم با یاد تو شب رنگ عشق و زندگانی بود بعد از تو دیگر ماه تابان را نمی‌فهمم تقویم ها یادآور شور و جوانی نیست این روزها از عشق، عصیان را نمی فهمم درگیر و دارِ یک سکون مرگ آور، حیف شور آفرینی های طوفان را نمی‌فهمم عکس تو را گم کرده ام باور کنم یا نه؟ تلخ است که دیگر بهاران را نمی‌فهمم