نازت ای دلبر خوشچهره! کشیدن دارد
جرعهجرعه لب لعل تو چشیدن دارد
خبرت هست که در موقع دیدار، دلم
واندر این سینه چهسان شوق تپیدن دارد؟
میرسی ناز و خرامان ز برم میگذری
میخرم ناز تو؛ این ناز خریدن دارد
بارها قصهی عشق تو مکرر گفتم
باز هم گویم اگر لطفِ شنیدن دارد
کاش میشد که بچینم گل لبخندت را
آخر این غنچهی لبخند تو چیدن دارد
تا شدم محو تماشا، دلم از دستم رفت
دل سپردن به تو، از خویش بریدن دارد
«کاتبا»! دست من و دامن آن سرو بلند
آخرِ عشق، به معشوقه رسیدن دارد...
#کاتب_زنجانی
تمام مردم اگر چشمشان به ظاهر توست
نگاه من به دل پاک و جان طاهر توست
فقط نه من به هوای تو اشک می ریزم
که هر چه رود در این سرزمین مسافر توست
همان بس است که با سجده دانه برچیند
کسی که چشم تو را دیده است و کافر توست
به وصف هیچ کسی جز تو دم نخواهم زد
خوشا کسی که اگر شاعر است، شاعر توست
که گفته است که من شمع محفل غزلم؟!
به آب و آتش اگر می زنم به خاطر توست
#فاضل_نظری