eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در این زمانه‌ی‌شهرت خوشا‌بـه‌حال دلی کـه آشنـای تـو و بین خلق گمنـام اسـت
هوا بدون تو این روزها نفس‌گیر است هنوز بی‌تو از این زندگی دلم سیر است چقدر بی‌تو به تقویم کهنه زل بزنم به خود دروغ بگویم، که دست تقدیر است به دانه دانۀ تسبیح مادرم سوگند غروب جمعه پس از تو همیشه دلگیر است که گفته: سر به سر افسانه است آمدنت که گفته: نام تو در دفتر اساطیر است که گفته: صبح ظهور تو جنگ و خونریزی است که گفته: صبح ظهور تو عصر شمشیر است به ما نگاه نکن صبح جمعه بیداریم به ما نگاه نکن اشک‌مان سرازیر است کسی به آمدنت عاشقانه فکر نکرد که کار مردم وامانده رأی و تفسیر است بگو به من که چرا جاده‌ها نمی‌فهمند؟ تو هر زمان که بیایی از این سفر دیر است علی اصغر شیری
🍃 اي كاش زنـده بـاشـم و بينم بـه ديـده‌ا‌‌‌‌م دوران غيبت تو بـه پايـان رسـيده اسـت
🍃 اي كاش زنـده بـاشـم و بينم بـه ديـده‌ا‌‌‌‌م دوران غيبت تو بـه پايـان رسـيده اسـت ✍شاعر: محمد علی نوری
. 💠 غزلی بی‌نقطه برای حضرت ولیّ عصر روحی‌فداه 🍃 سورۀ گُل کرده مرا اهل درد ولولۀ روی او آمده دام دلم سلسلۀ موی او روی دلارای او مِهر و مدار دلم هر سحر آواره‌ام در هوس روی او مرهم آلام دل کی دهدم کام دل موسِم اِحرام دل آمده در کوی او واله او مهر و ماه، حال مرا او گواه عود رود در سه‌گاه در حرم موی او دل سرِ سودا رود، در ره او در رصد سوی سُها می‌رسد لَمعه و سوسوی او مهر و عطا می‌دهد، درد و دوا می‌دهد عالَم و آدم همه سائل داروی او مُلهِم و مولای ما، لؤلوی لالای ما هم دل ما گَرد او هم سر ما گوی او محرم اسرار ما، لولی و دلدار ما همدم اسحار ما عکس مه روی او در هوس وصل او می‌رود احوال عمر در سر ما های او در دل ما هوی او هادمِ سرمای دی، عطر گل روی وی دعویِ کسری و کِی، سامری کوی او سورۀ گل می‌رسد دورۀ مُل می‌رسد مصلح کُل می‌رسد، روی همه سوی او هادی کلّ اُمم حامل لوح و عَلَم سوی حِرا در رَسَم می‌رود آهوی او ✍️ 🕊•┈┈••✾•🍀🌸🌺🌸🍀•✾••┈┈•🕊
. 💠 السَّلامُ عَلَيْكَ يا بابَ اللهِ وَدَيّانَ دينِهِ ای خواهش تمامی اَمّن یُجیب‌ها ای آخرین شریف ز نسل نجیب‌ها نام تو زیب و زینت دیوان شاعران وصف تو آرزوی غزل‌ها، نسیب‌ها ای داغ‌دار ماه جمالت ستارگان ای دردمند کوی وصالت طبیب‌ها برپاست از فراق تو فریاد بلبلان ای ندبه‌خوان هجر رخت عندلیب‌ها "ای باد اگر به گلشن احباب بگذری" سوی حبیب بر سخن ما غریب‌ها کز روی لطف گوشۀ چشمی به ما بکن ای چشم تو قرار همه بی‌شکیب‌ها هستیم ما گدای درت ایها العزیز هستند سائلان عطایت حَسیب‌ها شد خون دو چشم منتظرانت بیا بیا "کافی" شدند در ره عشقت خطیب‌ها شد شامْ روز روشن ما در فراق تو شامی که پر شد از ستم نانجیب‌ها نزدیک مایی و ز تو دوریم و در حجاب ای مقصد سلام بعید و قریب‌ها شد وصل تو نصیب محبان مخلصت درد فراقْ روزی ما بی‌نصیب‌ها ✍️ 🕊•┈┈••✾•🍀🌸🌺🌸🍀•✾••┈┈•🕊
اي كاش زنـده بـاشـم و بينم بـه ديـده‌ا‌‌‌‌م دوران غيبت تو بـه پايـان رسـيده اسـت شاعر: محمد علی نوری
در معنی "اِمام زمان" می توان نوشت مبهوتِ یک نگاهِ قشنگش ، دقیقه ها
هان ای تمام مردم عالَم به گوش، هان خطّ مقدم است فلسطین در این جهان ابلیس با تمام قوایش به خط شده بی آبرو شُدست حقوق بشر در آن باریکه گشته وضعیتش چون پناهگاه در روبروش صف زده صهیون به پادگان در چشم های مردم غزّه نمانده اشک هر روز می کُشند در آن کودکان، زنان هر کس که نام و خوی خودش را نهاده مرد باید شود مسافر این جنگ بی امان تکرار خیبر و در قلعه در آرزوست ای کاش دست حضرت حیدر شود عیان دیگر نمانده چاره خدایا به دادرس دیگر بس است صبر، رسان صاحب الزمان
اللهم عجل لولیک الفرج به چشم روشنی شام تار منتظرم به صبح - آن قسم آشکار- منتظرم بیا که عید بیاید به خانه‌ی دل ما حضور سبز تو را ای بهار منتظرم اگرچه دیر شده با گذشت اینهمه سال به حکم مطلق پروردگار منتظرم تورا نخواستم آنگونه‌ای که باید خواست شبیه مردم اهل شعار منتظرم زمانه می‌گذرد نا امید ؛ اما من به رغم خستگی روزگار - منتظرم هنوز آمدنت آرزوی عقربه هاست به دیرپایی این انتظار منتظرم تو را ندارم و از هرکسی ندارترم کجاست آن کرم بی‌شمار ؟ منتظرم میان روضه هوای مدینه پیچیده به خاک چادر آن بی مزار منتظرم
اللهم عجل لولیک الفرج به چشم روشنی شام تار منتظرم به صبح - آن قسم آشکار- منتظرم بیا که عید بیاید به خانه‌ی دل ما حضور سبز تو را ای بهار منتظرم اگرچه دیر شده با گذشت اینهمه سال به حکم مطلق پروردگار منتظرم تورا نخواستم آنگونه‌ای که باید خواست شبیه مردم اهل شعار منتظرم زمانه می‌گذرد نا امید ؛ اما من به رغم خستگی روزگار - منتظرم هنوز آمدنت آرزوی عقربه هاست به دیرپایی این انتظار منتظرم تو را ندارم و از هرکسی ندارترم کجاست آن کرم بی‌شمار ؟ منتظرم میان روضه هوای مدینه پیچیده به خاک چادر آن بی مزار منتظرم
به دنبالِ هلال دلگیر از این دنیای سرشار از ملالیم دلخسته از این آرزوهای محالیم آزرده از سنگینی این بارِ غفلت رنجیده از بی مهری مال و منالیم از عمر دنیا رد شده صد فصل اما بی رویت لبخندی از خورشید، کالیم تا کی در این بحبوحه ی جانکاه باشیم تاکی از این اندوه جان فرسا بنالیم؟ خط خورده بر دیوارها دلتنگیِ ما پشت حصارِ میله هایِ ماه و سالیم در حسرتِ ماهی که غایب از نظرهاست چندیست سرگردان به دنبال هلالیم