شیرها موشند و موشان شیر در قاموس عشق
بس که منطق در کتاب عشق شد زیر و زبر
#_صاحبصبر
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
موشِ صحرا بهِ بُود از شیرِ در بند قفس فکر کن آن شیر هم عاشق شود خیلی بَدس #_سید_طباطبایی
شیر بودم موش گشتم با نگار
عشق بود اول ولی شد بعد زار
آنقدَر این سو و آنسویم کشید
کردم از دستش به آن دنیا فرار😐
#_صاحبصبر
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
منطقت را چون خودت ای دوستم دارم به جان دو به هم زن یا تو هم با من بمان تا پای جان زیر را بالا ببر ی
آفرین برجک نشین جان شعر را خوب آمدی
عالی و خوب و ردیف و روی اسلوب آمدی
حیف شد دیر است و باید راهیِ کارم شوم
طرزِ طنزِ شعر را بسیار مطلوب آمدی
#_صاحبصبر
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
یعنی تو بگویی که منم دم نستانم ز نگاری؟ این خوب چرایی که به آن بد نگذاری خود شیر مشمار که موشی همه
شیرم ولی از عشق شدم موشِ ضعیفی
مانده ست به من یک دم و دندانِ نحیفی
یالم شده پرپر خبری نیست از آن هیچ
حالا که شدم موش تو بر بنده حریفی
#_صاحبصبر
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
الکی شیر شدی چونکه حریف تو منم تو اگر موش شوی جسم نهیف😜تو منم نشود هیچ فراموش که گردی تهِ ظرف تو اگ
آنچه من آنم تو همان نیستی
در دل من سهل و روان نیستی
موشم و تو شیر ، ولی شیر جان
شیرِ یل و تیز و جوان نیستی
ابر منم باد تویی ای عزیز
سوی من اما تو وزان نیستی
رعیتِ بیچاره ی درویش من
بر من بیچاره تو خان نیستی
گیر به فقرم شکمم خالی است
سنگی و بر من تو چو نان نیستی
با همه ی خوب و بدت دوست جان
واقعی و نابی و فان نیستی
#_صاحبصبر