eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
چشم تو نوشته شرح المیزان را لبهای تو خوانده عّلّمّ الانسان را داغی ! دردی ! اشاره ای ! آغوشی! توضیح بده مراتب ایمان را
بشم شاگرد استادم تو باشی دمادم فکرم و یادم تو باشی زمستان و بهار و فصل پاییز تو ماها ماهِ خردادم تو باشی 😁 هویجوری
باز شب شد نیمه شب شد باز هم فکر و خیال🙃🧐 باز فکر یار و بیخوابی و دلبستن به رویایی محال☹️ کاش و ای کاش و خیالاتی پر از رمز و سؤال🤔 کی شود دستم به دستش شادمان و در وصال👫😍 🍎✋
ظاهرا هر چند چشمان تو صاف و ساده اند دستها را باطنا در دست شیطان داده اند از دل سنگی رخ زیبا عذابی بیش نیست بینوا چشم و دلم در دام تو افتاده اند سوی قلبم که برایت دم به دم آماده است تیر های عشوه ی مژگان تو آماده اند ثروت احساس را اخلاصشان کرد اختلاس چشمهایت بدتر از این قوم آقا زاده اند بافتم هفتادمن از مثنوی این حرف را درمسیر عشق چشمان تو ختم جاده اند
تارِ زلفانِ بلند از ریشتان کوتاه تر صورتِ زیبایتان از چهره ی من ماه تر ریش و ماسک و عینک مشکی زدید تا شود تیپِ شما با چادرم همراه تر 😄
یک لحظه تو را بغل کنم، می‌فهمی آغوش من از قافیه هم تنگ‌تر است... 🖇💌
دلخوش به جمع کردن یک مشت آرزو این شادی حقیر همین است زندگی 🍂🍁🍂
کنار پنجره یک پوستر از عکس تو چسباندم کمال همنشین را باش عجب تهران زیبایی😃 🖇💌
چِنان به دیده‌ی حَسرَت نِگاه می‌کُنَمَت که کودَکی سَرَطانی کَمَـنـدِ گیسـو را...!
به او خبر برسانید عاشقش هستم به هر نظر که بگوید موافقش هستم مقدّماتِ نگاهش نتیجه خواهد داد به درسِ عاطفه تسلیمِ منطقش هستم نشسته ام وسطِ موج های احساسات همیشه غرقِ تماشای قایقش هستم از آبِ گرمِ محبّت به من دریغ نکرد اگرچه خار کنارِ شقایقش هستم دوباره در غزلِ من طلوع خواهد کرد منم که چشم به خورشیدِ مشرقش هستم همیشه مدّعیان می روند و می آیند ولی منم که طرفدارِ سابقش هستم از آن زمان که به یک لحظه شادمانم کرد همیشه قدرشناسِ دقایقش هستم.
میزنی لبخند و چشمک میبری دل دخترک آمدی دیرآمدی زن دارم و طفلان به بر😅✋ 😁
نه دامی و نه صیادی تو بانو😐 کلامت بوی خوش دارد چو آهو☺️ سلامت هم بود زیبا،فریبا✋ اسیرم کرده ای با زلف و گیسو😕 😅🌸
چنان دل برده از ما شعرهایت که گویی دامِ دینِ مومنین است😐👌 نگاهم با نگاه تو عجین است😎 دلم از دوریت خیلی غمین است😔 بگو شعری ز عشق و از وصالت😉 تمام شعرهای تو وزین است☺️✌️
هر که آید پی وی من بر ملاجش می زنم گوش او را پیچ داده با قساوت می کنم آلزایمر داری و من هم طبیبی حاذقم قرص‌وشربت میخوری یا گردنت را بشکنم؟
میخواستم آن عشق برافروخته ات را خندیدن لبهای به هم دوخته ات را ازبرق نگاه تو،درآمد،پدرِ من درویش بکن چشم پدرسوخته ات را 😎 ❤️
✨ گاهی پُر از می‌شوی ولی را نداری برایش تقاصش را می‌دهد ...! 😢😢😢
با محبت، مهربان، با 😊✋ دائما باشی سلامت، در صحت🍎 دلخوش و شاداب باشی، دم به دم☺️ ختم تو بر خیر باشد، عاقبت👌 😎
وقت سخن نیست برادر بخواب گوش کن از بنده دو پندِ صواب صبح اگر خواب بمانی تو را حضرت عِلییه کند چون کباب کتک میخوای انگار😄
امشب ذوق هنر شعر من است تا خود صبح برای دل خود خواهم گفت یا تو را تا ته این قصه دلم خواهد داشت یا که بی تو دل من تا به ابد خواهد خفت 🌃
خوابم و در خواب سخن ها زیاد🤔 باز به قلبم غم عشقش فتاد😕 یک خبر از حال نگارم بده🤔 نی خبر از شورش و جنگ و عناد😐 😉
حال ِ خوب و عشق ِخوب و ذوق و شوق ِ بیشمار 😊 باعثِ این میشود بر تخت ِ دل باشی سوار😊 زندگی یعنی همین بزمـــــِ به ظاهر روبراه با همین شعر و بداهات ِ قشنگ و ماندگار
نصف شبی چیست چنین ساز تو؟ قصه ی پر غصه و پر راز تو خواب نداری مگر ای دوست جان باز گرفته سرِ کج فاز تو چشم ببند اینهمه هزیان نگو نیست کسی تا بکشد ناز تو برده صدایت ز سر بزم خواب طبلِ غم و شیهه ی آواز تو صبح که بیدار شدی قصه کن تا شنوند عالمیان جاز تو گوش فلک کر شد و دنیا ندید جز ضرر از چشم به شب باز تو 😄
دست عشق از دامن دل دور باد! می‌توان آیا به دل دستور داد؟ می‌توان آیا به دریا حکم کرد که دلت را یادی از ساحل مباد؟ موج را آیا توان فرمود: ایست! باد را فرمود: باید ایستاد؟ آنکه دستور زبان عشق را بی‌گزاره در نهاد ما نهاد خوب می‌دانست تیغ تیز را در کف مستی نمی‌بایست داد
دلم برای تو تنگ است و خوب میدانی چقدر دوری و من بی تو، ابرِ بارانی دلم هوایِ دو فنجان چای و لبخندت دلم هوای تو و یک سکوتِ طولانی... ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌
┄┅─═🍁 ═─┅┄ عشقت داغِ بزرگی بود که روزگار بر دل و پیشانی‌ام گذاشت حالا تو بگو با دستی که پشت آن را داغ گذاشته‌ام چگونه می توانم دستِ دوست داشتنِ کسی را دوباره بفشارم ؟