eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا حڪمت دل بستنم را دیر فهمیدم مقدر ڪردھ بودۍ دل بریدن را بیاموزم
یا دل به ما دهی چو دل ما به دست توست یا مهر خویشتن ز دل ما به در بری... ❄️سعدی❄️
ڪرده‌ام غربال اشعارم ولے در انتها مانده چندے قافیه، باقے تماماً نام تو ...
به خاطر داشتی من را، شبیه بیتی از حافظ که ترتیب دقیق واژگانش را نمی‌دانی!
بین ما تقدیر دیواری بنا کرده‌ست و من از مدارا خسته‌ام، باید دری پیدا کنم ...!
به جایی می‌رسد آدم که بعد از گریه می‌گوید: «میان این همه بیگانه، صد رحمت به تنهایی!»
تنم خسته دلم تشنه دگرساقے نمیخواهم ز پا افتاده ام اما'دگر باقے نمیخواهم زبان خشڪیده درڪامم'تن رنجور آمالم ازین دنیاے وانفسا دگر حقے نمیخواهم اگرسینه زند فریاد به عشقت میشود آرام ڪه من راز نهانم را زهر فرقے نمیخواهم ڪنون بنگر نگارمن ڪه ازچشمم تو میخوانی به غیرازدیدن یارم دگر ذوقے نمیخواهم وصال دیدنت جانا اگر جان درمیان باشد به شوق دیدن یارم دگر جانے نمیخواهم ╭   🦋 ╰
اول رخ خود به ما نبایست نمود تا آتش ما جای دگر گردد دود اکنون که نمودی و ربودی دل ما ناچار تو را دلبر ما باید بود
حاضرم در عوض دست کشیدن ز بهشت تو فقط قسمت من باشی و من قسمت تو
نگاهم محو چشمانت برایت شعر می‌خوانم خودم اینجا! دلم اینجا! حواسم را نمی‌دانم...
عاشقی پیداست از زاری دل نیست بیماری چو بیماری دل
ما خشک لب شویم چو تو خشک آوری چشم مرا به اشک چه تر می‌کنی مکن