eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
82 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
همه‌ ى قافیه ها تابع زلفش بودند چادرش را که به سر کرد، غزل ریخت به هم!
منجّمان به شبیه تو؛ ماه می گویند به باز کردن چشمت! پگاه می گویند به صاحبِ دل تو در میان عاشق ها امیر و خسرو و سلطان و شاه می گویند به لحظه لحظه ی عمری که بی تو سر شده از هرآنکه روی تو دیده ؛ تباه می گویند به اینکه مهر کسی جز تو در دلم باشد بنا به حکم شریعت گناه می گویند تو آمدی و جهانی سیاه لشگر شد به حُسن های تو! اکنون سپاه می گویند مرا به جنگ مخوان؛ چون که در برابری ات به مرد ِ مثل منی بی سلاح می گویند مرا مران که به هر کس که از تو رانده شده رجیم نه! که کنون روسیاه می گویند نرو ! که مردم اینجا غریب کش هستند! به من ؛ غریبه و بی سرپناه می گویند !
هی دختر فرمانده ی گردان مقابل بوسیدن تو علت آتش بس جنگ است!!
طاقِ ابروی‌ تو محراب دِل و جان من است من کجا و تو کجا، زاهد و محراب کجا؟💙🌱
گفته بودی خوشت از ما نمیاید، به درک حالت از دیدنمان جا نمیاید، به درک هرچه در کوچه تان پرسه زنم پنجره ات قدر ِ پلکی به تماشا نمیاید، به درک راست گفتی لب ِ من را چه به شهد ِ لب تو نان ِ خشکی به مربا نمیاید، به درک من خودم خاسته ام پشت ِ سرت گریه کنم نفسم بعد ِ تو بالا نمیاید؟ به درک
نفرین به وفاداری ‌ات ای دوست که با من پیمان سر پیمان‌ شکنی بستی و رفتی
رفتـی،همـه گفتند که تقصیـرِخودت بود دلــداریِ این خلق، فقـط زخمِ زبان است!
خرابم کردی و رفتی ندانستی چه بر من شد که یک عابر نمی فهمد، غم سنگین پل ها را.
وعده وصل به فردا دهی و میدانی هر که امروز ترا دید به فردا نرسید
نخواست شیخ بیابد مرا که یافتنم چراغ نه، که به گشتن هم احتیاج نداشت
لمسِ دستانِ تو را شیخ حرامم کرده بوسه ها میزنم اما به لبت در شعرم!
پایان ندارد بی‌قراریهای این مَرد باید به یاد روز پایانم بیافتی یک جور آتش میزنم روزی خودم را کبریت دیدی! یاد چشمانم بیافتی -جمشیدی