هرانکس دید مولا را فراوان یاعلی میگفت
عدو از هیبت ایشان چو یاران یاعلی میگفت
در خیبر که از جا کَند، در حتی برای او
خودش دائم به بازویش علی جان یاعلی میگفت
به وقت جنگ و جنگیدن سراپا ترس میگشتند
که عمر عبدود هم نامسلمان یاعلی میگفت
جوانمردی به نامردی که چون با هم برابر نیست
اگر میدید نامردی،به ایشان یاعلی میگفت
گهی سیر از جهان میشد ولی هنگام خوردن بود
نمک یا نان جو قوتش،نمکدان یاعلی میگفت
برای بخشش آدم ،برای ترک اولاشان
شبیه یونس و یوسف،سلیمان یا علی میگفت
و شعرم لا فتی الا علی لا سیف الا گفت
غزل با ذوالفقار آمد نیستان یاعلی میگفت
خوشت بادا که مولایت امیرالمومنین گشته
و جنت شیعه میخواهد که سبحان یاعلی میگفت
#سید_طباطبایی
به "والضالین" دلم خوش بود
با دو نخ موی تو شدم گمراه
چشمهایم زبان نمی فهمند
دین ندارد که مرد خاطرخواه
#قاسم_صرافان
❤️
وقتی بدون زخم دلم را ربود و رفت
دیگر مسلم است که سارق غریبه نیست
#سید_سعید_صاحب_علم
.
#غدیر_عیدبزرگ_ولایت #امام_علی
#مدح_امام_علی
یک عده می گویند رب، یک عده انسانش
یک قوم عبدش خوانده و یک قوم سبحانش
از کعبه می دانم که آدم در نمی آید
حیدر خدائی می کند با دین و ایمانش
مولا به دور فاطمه مست طواف است و
زهرا میان عرش ، پیچیده علی جانش
احمد شب معراج با حیدر سخن می گفت
هر جا خدا را دیده بود از قبل و الآنش
هر شب دم میخانهء او مست می کردم
یک شب سپرد ارباب، دستم را به سلمانش
خرما فروشی هم برای دوستش کرده
میثم نرفت امروز ... او رفته به دکانش
شوق نجف دارم ولی آلوده دامانم
امشب قرار غسل دارم زیر بارانش
حیف است ذکری غیر یا الله و یا حیدر
وقتی که می آیم حرم در زیر ایوانش
جانم به قربان علی و چار فرزندش
جانم به قربان ضریح و چار گُلدانش
حیدر به روی شانه اش انداخت مَشْکَش را
عباس اما مشک را دارد به دندانش
آن سمت عمو در پشت نخلی گیر افتاده
این سمت، گفتند العطش لب های طفلانش
بر حرمله لعنت که از نزدیک تیر انداخت
برحرمله لعنت که مسموم است پیکانش
بر روی سرنیزه سر عباس می چرخید
وقتی که زینب در حرم میسوخت دامانش
🔸شاعر :
#رضا_دین_پرور
========================
#امیرالمومنین_مدح 🌸🍃
داده ست چه قوّتی به دل با اعجاز
تفسیر شد عاشقانه این راز و نیاز
با ذکرعلی علی علی یک عمر است
در حال عبادتیم و مشغول نماز!
#مرضیه_عاطفی
#عید_غدیر 🌸🍃
قبول کردن و رد کردنش به دست علی ست
نـخـست سـمـت نجـف مـی رود دعـاى هـمـه
#علیاکبرلطیفیان
این شنیـدم غریب خستـهدلی
دل شـب زد درِ سـرای علـی
گفت ای خاک مقدمت شاهی!
یا علـی میهمـان نمیخواهی
شیرحق، آن بـزرگمرد حجاز
در به رویش گشود با روی باز
کای برادر خوش آمدی از راه
میهمــان عزیــز! بســمالله!
کـرد آن مظهـر تمـام کمـال
میهمـان را به خنـده استقبـال
از کرم چون شبیر و شبر خویش
میهمان را نشاند در بر خویش
گفت میـل طعـام هـم داری؟
گفت جـانم تـو را فـدا! آری!
شیرحق تـا چنین جواب شنید
پشت پـرده ز فاطمـه پـرسید
کای نبـی را خجستـه ریحانه!
هسـت آیــا طعـام در خانــه؟
گفـت باشـد کمـی طعـام، ولی
که فقـط از بـرای تـوست علی
آن گشـوده بـه میهمان آغوش
کـرد ناگـه چـراغ را خامــوش
سفـره گستــرد بـا دلــی آرام
نزد مهمـان نهـاد ظـرف طعام
میهمـان همچنـان غـذا خـورد
لقمه از خوان هلاتی مـیخورد
اســـدالله نیــز بــا مـهمــان
دست میبرد سـوی سفـرۀ نان
خود به صـرف غذا تظاهـر کرد
کـام خـود از گرسنگـی پر کرد
میهمان سیر شد در آن شب تار
لیـک مـولا گرسنـه رفت کنـار
اللهالله کــه در جــوانمـــردی
چون علی نیست در جهان فردی
شمع خامـوش کرد مظهر هو
تا که مهمان خجل نگردد از او
ای وجودت همـه جوانمـردی
کـرده بـا اهـل درد همدردی
حق ز روی تو پردهها انداخت
جز محمّد کسی تو را نشناخت
درد عالـم گـواه هـمدردیـت
هـلاتـی قصـۀ جوانمـردیت
جان پاک رسول در تن توست
دست پیغمبران به دامن توست
این تویی ای به نفس خویش امیر
که به دشمن عطا کنی شمشیر
روز در رزم، خشـم طـوفـانی
شب ز اشـک یتیـم، لـرزانی
روز، بر اوج تخت عزت و جاه
دل شب همسخن شوی با چاه
روز، شیــرخـدا بـه پیکـاری
شب بـه بیمارهـا پـرستـاری
روز، قلب سپـاه را زده چاک
شب نهی روی بندگی بر خاک
روز، سلطـان آفتــاب استی
شب که آیـد ابوتـراب استی
پشت دینی و جوشنت بیپشت
در ز خیبـر گرفتـه با انگشت
آسمـان داغـدار تـاب و تبت
مرغ شب کشتـۀ نمـاز شبت
تو همان نفس احمدی مولا!
هم علی هـم محمّدی مولا!
تــو امامــی امــام قرآنــی
پـای تــا سـر تمـام قرآنـی
دست تو دست اقتدار خداست
ذوالفقار تو ذوالفقـار خداست
تو بـه محشـر زمامـداری تو
تو قسیـم بهشت و نـاری تو
ای همــه انبیــا مسلمـانت
خلد، مشتـاق روی سلمـانت
گـه بـه مسنـد گهـی بیابانی
تـو کشـاورز یـا کـه سلطانی؟
تیغ در دست و بیل بـر دوشت
عقل گردیده محو و مدهوشت
تـو خداونـد را ولــی هستـی
هر که هستی همان علی هستی
گرچـه «میثم» تو را ثنا خواند
کیستـی؟ کسیتـی؟ نمـیداند
استاد#غلامرضا_سازگار
قبول کردن و رد کردنش به دست علی ست
نـخـست سـمـت نجـف مـی رود دعـاى هـمـه
#علیاکبرلطیفیان
چه دارد سفرهات؟ جنت دهانش آب افتاده
سلیمان میدهد بر کاسه لیسیِ تو جاهش را
#حامد_آقایی
ناز -با لحن زیر و بم- داری
باز گفتی که دوستم داری
از سر سادگی ندانستم
سر جور و سر ستم داری
تو هم آری دل مرا بشکن
مگر از دیگران چه کم داری
تو بیا و سر از تنم بردار
بیش از این حق به گردنم داری!
من سراسیمه می شوم تو بخند
تا تو داری مرا، چه غم داری؟
راستی چیز حیرت انگیزی است
این دل آدمی... تو هم داری؟!
#محمدمهدی_سیار
نقش پایی به سرِ كویِ تو ديدم مُردم
كه چرا غيرِ من آنجا دگری می آيد
#فصيحی_تبريزی
.
با عشق علی ستاره بر میگردد
خورشید به یک اشاره بر میگردد
بر مرده اگر محب حیدر بدمد
جانش به تنش دوباره بر میگردد
#عید_غدیر
#سیدمجتبی_شجاع