eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
64 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسم به رایحه ی عطر یاس خوشبویت تو آمدی به سویم، من نیامدم سویت همیشه خیر دعایت نجات داده مرا مرا ببخش اگر کم شدم دعاگویت خوشا به قسمت بحرالعلوم و نائینی نگاه ما که نیفتاده است بر رویت چه آرزوی بزرگی است، نیستم لایق که جان دهم دم مرگم به روی زانویت بیا گذر کن ازین روسیاهِ بد رفتار قسم به حُسن جمالت، به خُلق نیکویت سحر همیشه به یاد حسین، گریانی رسیده است به ما هم طریقه و خویت فدای عمه ی مظلومه ات که گفت: حسین چه آمده به سر آن دو چشم دلجویت همان که سنگ به تو زد، مرا نشانه گرفت شکافته سر من هم شبیه ابرویت دلم گرفته عزیزم بگو چه کار کنم؟ به پنجه، خولی ملعون گرفته گیسویت شاعر:
غزل مرثیه با الهام از غزل عرفانی امام خمینی (ره): من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم حال سجاد تو را دیدم و بیمار شدم در حسینیه ارباب شبی خوابم برد صبح پشت در یک میکده بیدار شدم چه شبی بود که از بین دو انگشت شما ناگهان با خبر از عالم اسرار شدم بچه بودم که علمدار، شفا داد مرا تا قیامت به ابالفضل(ع) بدهکار شدم خلق در روضه گرفتند برات عتبات من بیچاره ولی دیر خبردار شدم رشته بر گردنم افکنده ای و در پی تو هر شب آواره هر کوچه و بازار شدم کربلا اوج عزا بود ولی چون زینب از بلایای پس از شام عزادار شدم "من از آن روز که در بند توام آزادم" نوکر فاطمه (س)و حیدر کرّار شدم احمدی
چون صبا دید به صحرا، بدن بی‌كفنش خاك می‌ریخت به جای كفنش بر بدنش چون كه از مركب خود، شاه به گودال افتاد حمد یزدان به لبش بود و شفاعت سخنش آخرین بار كه شه، جانب میدان می‌رفت خواهرش داد به او، كهنه‌ترین پیرهنش من چه گویم؟ چه شد این پیرهنش، آخر كار كه همی سوخت ز تابیدن خورشید، تنش گشت آغشته به خونِ دلِ او، تربت او از سُم اسب‌سواران به بدن تاختنش عجبا! از بدنی بی‌سر و این جورِ عدو بس نبودیش مگر آن‌ همه كرب و محنش؟ زینب از دیدن این صحنه‌ی جان‌سوز، «حسان»! مات و حیرت‌زده، انگشت عجب بر دهنش چایچیان
بر نی سر حسین، به دست سواره‌ای گاهی كند به محمل زینب، نظاره‌ای آن‌ جا نشسته، غم‌زده طفلی سه ساله است رنگ پریده‌اش ز غم دل، اشاره‌ای ترسان گرفته دامن زینب كه عمّه ‌جان! دریای غم مگر كه ندارد كناره‌ای؟ از آفتاب، لاله‌صفت چهره سوخته داغ دلش مگو، كه ندارد شماره‌ای نیلی رخش ز سیلی و پایش پُر آبله مجروح گوش او ز پی گوشواره‌ای از گریه‌اش كباب، دل همرهان او هر گفته‌اش ز آتش حسرت، اشاره‌ای محمل تكان چو می‌دهدش، یاد می‌كند از خیمه‌‌ای و كودكی و گاهواره‌ای تاب سفر ندارد و راه است بس دراز خوانَد به گریه عمّه‌ی خود را كه: چاره‌ای دل نیست آن دلی كه نسوزد به حال او دارد شرف به سنگ‌دلان، سنگِ خار‌ه‌ای دخت شهی كه كار دو عالم به دست اوست دردا! اسیر شد به كف هیچ‌كاره‌ای ز‌آن ‌دم كه آفتاب امامت غروب كرد گردد رقیه از پی او چون ستاره‌ای آمد سر حسین، «حسان»! پا‌به‌پای او زآن‌ دم كه شد جدا ز تنِ پاره‌پاره‌ای چایچیان
تترون‌های ژاپنی عطرهای فرانسوی برنج‌های پاکستانی چای‌های هندی در "عزای تو " همه‌ی جهان جمع‌اند ما هم آمده‌ایم... با نامه‌های "کوفی"...! چیزی عوض نشده... فقط تقویم‌ها شیک‌تر شده‌اند! و سال هاست دو روز پشت سر هم،"سرخ‌اند" می‌گویی نه؟! مسلمی بفرست... تا از بلندترین برج پایتخت پرتش کنیم! به یاد لبان تشنه‌ات ظهر عاشورا... شربت زعفرانی نوشیدیم در جام‌های کریستال...! شب عاشوراست چراغ‌های شهر را خاموش کنید! بگذارید آن‌ها که می‌خواهند کنار دریا بروند؛ بروند... آن طرف راه را بر کاروان تو بسته‌اند... این طرف چه راه‌بندانی است جاده‌ی شمال...! 🏴
پرچم زده‌اند از غم تو کوچه به کوچه انگار عوض کرده زمین پیرهنش را ...  🏴
وصیتم شده آقا مرا کفن نکنند مگر به پیرهن مشکی عزای خودت‌..
در وصف تو صدها قلم و هم قدمت نه ما دم دمی و هُرم مسیحای دمت نه از عشق تو بویی نبرد هرکه در این بزم بر دوش علم دارد و درک المت نه...!!! هی پای پیاده سفر کرب و بلا و تغییر ولی در منشِ اهل غمت نه...!!! هرجا گرهی باز نشد از تو بریدیم یک ذره ولی کم بشود از کرمت نه نامت به لب و دیده به یاد تو پر از اشک درخط تو افسوس کسی ملتزمت نه هرچند هزاران غزل ناب سرودیم هم رتبه ولی با اثر محتشمت نه نشناخته ام گرچه تو و حق نمک را هرچیز بگیر از منِ مجنون، حرمت نه...
در دلم، باز هوایی است که طوفانی توست... 🌴🥀🌴
10.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شعر خوانی روحانی و شاعر دلسوخته تازه‌درگذشته، مرحوم مصطفی نصیری، محرم سال۹۶ شبکه قم و ابر آمده از نهر آب بردارد برای خواهش طفلان جواب بردارد به نخل‌ها برسانید کوچه باز کنند که ساقی آمده از خُم شراب بردارد از استواری گامش شناختند او را نیاز نیست که دیگر نقاب بردارد خدا که نیست ولی هر چه از خدا دیدم همیشه ساقی کرببلا به بر دارد غزل رسید به روضه و کاش شاعر هم غمی ز شانه‌ی حال خراب بردارد رسید تیر به مشک و درید و باعث شد عمو بماند و دست از شتاب بردارد بدون دست ز شرمندگی ز حُرم تراب چگونه سر پسر بوتراب بردارد به نام دین به حرم خورد باز چوب حراج گناه‌زاده رسیده ثواب بردارد ز قافله و اسارت نمیزنم حرفی مباد چشم خدا التهاب بردارد نبود و نیست در این ماجرا کسی حتی ز سایه‌ی سر زینب حجاب بردارد از آن دمی بنویسم ک تیر سرخ آمد که تا سپیده‌ی هنجر شتاب بردارد به حرمله برسانید منصرف بشود و دست از سر طفل رباب بردارد علیّ اکبر لیلا عبا به دوش آمد که آیه آیه پدر از کتاب بردارد گلی ز سوز عطش گریه می‌کند آنقدر که دشت کرببلا را گلاب بردارد ✍ مرحوم حجت الاسلام ⬛️ شیخ مصطفی نصیری که دیروز با همسرشان (که باردار هم بودند) برای تبلیغ به رفسنجان در حال حرکت بودند، در مسیر گرفتار سیل شده و در شب اول محرم، هر سه به آغوش ارباب پرکشیدند. 🔰شادی روح این شاعر دلسوخته اهل بیت علیهم السلام صلواتی هدیه بفرمایید🌱🌹