eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نمیگویم همین شب های ابرآلوده برگردی تو فرصت داری اصلا تا ابد..تا زود برگردی تو فرصت داری از هرجای این تقویم بی تاریخ بدون هیچ مرز،ای عشق نامحدود برگردی تو فرصت داری ای زیباترین فردایِ فرداها سحرگاهی که خواهی ماند..خواهی بود برگردی جهان آتش گرفته است از همین سمتی که ماهستیم تو باید از دل این نقشه ی پردود برگردی دراین کوه احتمال ریزش است انگار میگوید مبادا بی من از این جاده ی مسدود برگردی بیا موهات سمت باد را تغییر خواهد داد تو دریایی تو باید برخلاف رود برگردی همین یک غنچه باقی مانده از این شاخه ی مریم همین کافیست تا یک صبح خیلی زود برگردی
هر ڪجا از عشق گفتم، سنگ بے مهرے زدند... مردمان این زمانه " دل " نمے فهمند چیست ..!! 🌿
بازهم باغچه از غنچه ی پژمرده پر است شهر، از مردم دلتنگ و دل آزرده پر است گر زمین خوردم و برخاستم ای دوست! چه غم خاک این میکده از مست زمین خورده پر است گیرم از قصه ی این غصه هم آگاه شدم زندگی روز و شبش از غم نشمرده پر است بی سبب نیست که یادآور تنهایی ها است آه از آیینه که از خاطر افسرده پر است عشق حق داشت اگر تور نیانداخت به آب برکه ی بخت من از ماهی دلمرده پر است
عـطـش عـشـق تـو آتش به دلم زد، برگرد سوختم ای که لبت چشمهٔ نوش است بیا
تا حـرف سفر شـد نگـرانت بودم در پشـت سـرت آب روانت بودم باشد تو برو خدا به همراهت باد ای کاش فقط من چمدانت بودم
ما رند خراباتی و معشوق پرستیم بر ما قلمی نیست، که دیوانه و مستیم هر چند که بر ما رقمِ نیستی افزود در دایرۀ عشق همانیم که هستیم باید به رهِ سیلِ فنا خانه گشادن اوّل چو درِ دیده به روی تو ببستیم با غصّه به همراهیِ غم، دوش به دوشیم به فتنه به همدردی دل، دست به دستیم صد خارِ بلا از دلِ دیوانۀ ما خاست هر روز که بی ساقی گلچهره نشستیم امروز نشد دامِ ره آن طرّه، فغانی دیوانۀ آن سلسله از روز الستیم
تنهایی‌ام امشب که پُر است از غمِ غربت آن‌قدر بزرگ است که در خانه نگنجد بیرون زده‌ام تا بدرم پرده‌ی شب را که‌این نعره‌ی دیوانه به کاشانه نگنجد
عکسی از نیم‌رخت دیدم و گفتم که عجب مثل این است که ماه از وسطش نیم شده!
خـواستم عـکسِ جدیدم را برایت...بی خیال خواستم امشب کمی با شعرهایت...بی خیال خواستم از تو چه پنهان...نه ! بمانَد بگذریم... بگذریم اصلاً...خداحافظ ! فدایت...بی خیـال
نُه ماه نگفتم به کسی درد دلم را حالا که غمی حامله ام، قابله ای نیست..
بی اشک، چشمان تو ناتمام است و نمناکی جنگل نارسا ست...
دوک نخ ریسی بیاور یوسف مصری ببر شهر از بازار یوسف‌های ارزان پرشده‌است...!!