قسمت نبود این قصه پابرجا بماند
خوشبختی امروز تا فردا بماند
مانند رود از پیش چشمانم گذر کرد
قابل نمی دانست عشق اینجا بماند
تقدیر هر کس را به تیغ غم بریدند
انگار باید تا ابد تنها بماند
باور نمی کردند این عاشق بهجز صبر
در راز داری هم سرش بالا بماند
تاریخ هم هرگز نفهمید از چه مجنون
یک عمر باید عاشق لیلا بماند
پشت سر هر قطره اشکم داستانی ست
باید بگویم بشنوی اما بماند
#نفیسه_سادات_موسوی
غزل شمارهٔ ۳۶۲
نام من عشق است، آیا میشناسیدم؟
زخمیام، زخمی سراپا میشناسیدم؟
با شما طـی کــردهام راه درازی را
خسته هستم،خسته آیا میشناسیدم؟
راه ششصدسالهای از دفتر حافظ
تا غزلهای شما! ها، میشناسیدم؟
این زمانم گرچه ابر تیره پوشیدهاست
من همان خورشیدم اما، میشناسیدم
پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پا، میشناسیدم؟
میشناسد چشمهایم چهرههاتان را
همچنانی که شماها میشناسیدم
اینچنین بیگانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا، میشناسیدم!
من همان دریایتان ای رهروان عشق
رودهـای رو بـه دریـا! میشناسیدم
اصل من بودم، بهانه بود و فرعی بود
عشقِ قیس و حُسن لیلا میشناسیدم
در کف فرهاد تیشه من نهادم، من!
من بریدم بیستون را میشناسیدم
مسخ کرده چهرهام را گرچه این ایام
با همین دیدار حتی، میشناسیدم
من همانم، مهربان سالهای دور
رفتهام از یادتان؟ یا میشناسیدم؟
#حسین_منزوی
دلدادهی رهبریم و با شور و امید
گوییم به هرکسی که پرسید و شنید:
هستیم همه فدایی خامنهای!
«تا کور شود هر آنکه نتواند دید»
#لبیک_یا_خامنه_ای
#جواد_محمدی_دهنوی
...
آشفته شد از قصــــــه من خاطرِ جمعی
دیگر چه کنم؟ حال پریشان به که گویم ؟
دردی، که مـرا ساخته رسوا، همه دانند
داغی،که مرا ساخته پنهان، بهکه گویم...؟
👤 هلالی جغتایی
مُردم و زنده شدم تا که تو لبخند زدی
بـارالها ملک الموت به این زیبایی ..!؟
#آرش_مهدی_پور
شیرین تر از این چیست که با قندِ لبِ دوست
دور از غم و اندوه جهان چای بنوشی....
#محمد_اسماعیلی
سرخی سیب لبت داد بهشتم بر باد
سالیانیست که مثل پدرم در به دَرَم
#حامد_طیرانیان_کریمیان
من عاشقِ... لبخند و آن ابروی جلادت شدم
پس این تو وُ این گردنی از موی تو باریک تر
#آرش_مهدی_پور
چون برکه ی یخ بسته
پر از حسرتم ای ماه ...🌙
دل بی تو چه شب های درازی
که شکسته است ...
#فاضل_نظری
صحبت که جانشین نوازش نمیشود
گاهی برای درد و دل آغوش لازم است...!
#سید_صادق_رمضانیان
ما پاسخی به زخم زبان ها نمی دهیم
ما را خدا برای سکوت آفریده است...
#احسان_نصری
حال ِمن را فقـط آن فاضـلِ معـروف نوشت
«بی "تـــو" هر لحظه مرا بیمِ فروریختن است..!»
#امیرحسین_اثناعشري
در شهر عشقورزیمان غم نداشتم
لبخند بود، غصه و ماتم نداشتم
هی شعر میشدی و مرا تا ته خیال
میبردی و خلاصه غزل کم نداشتم
احساس شاعرانه در وصف کوه را
"آن روزها که با تو نبودم ،نداشتم"
لکنت گرفته بودم و با هر اشارهای
جز اشک حرف بهتر و محکم نداشتم
خوب است آمدی که جهان را بغل کنی
دستی به وسعت همه عالم نداشتم
با عطر بودنت دل من خو گرفته عشق
قبل از تو آشناتر و مَحرم نداشتم
#پریسامصلح
#بداهه
من مستقیم ختم به چشمت نمیشوم
ای کاش این قَدَر که چم و خم نداشتم
یک دلنوشته بودم و دور از تکلفی
افسوس من که کاغذِ محرم نداشتم
#هاشمی
سرشارم از بهار و دمی غم نداشتم
گویی شکوفه زارم و ماتم نداشتم
زخمیِ عشقم و به دلم کرده ای اثر
همچون نگاه پاک تو همدم نداشتم
من در حصار پنجره ی چشم های تو
چیزی به جـز خیال دمادم نداشتم
دارم امید تا که به دست آورم تو را
جز این دلی قوی و مصمم نداشتم
از آن زمان که محو رخ دیده ی توام
کاری به کار این همه آدم نداشتم
اینک بیا که با همه ی دردها هنوز
چیزی برای عاشقی ام کم نداشتم
#بداهه
#قلی_زاده
هدایت شده از کشکول شعر و ادبیات
دلدادهی رهبریم و با شور و امید
گوییم به هرکسی که پرسید و شنید:
هستیم همه فدایی خامنهای!
«تا کور شود هر آنکه نتواند دید»
#لبیک_یا_خامنه_ای
#جواد_محمدی_دهنوی
هدایت شده از کشکول شعر و ادبیات
1_2188304164.pdf
12.99M
📗 متن کامل وصیتنامهٔ سردار شهید حاجقاسم سلیمانی
✅ همراه با تصاویر دستنوشتهٔ ایشان
🌷 شادی روحشان صلوات
#جان_فدا
#لبیک_یا_خامنه_ای
دل پر از حرف است اما فرصت ابراز نیست
حرف اگر بیرون شود از سینه دیگر راز نیست
پنجره پر میکشد تا آسمان پیش رو
بال دارم در قفس اما پر پرواز نیست
دستهایممیشود با تو قلم،دیوان عشق
دفتری سرگشته ام در واژه اماعجاز نیست
میچکد شعر و غزل چون بارش باران و عشق
رفته ای و بر لبم آهنگی از آواز نیست
در قفس زنجیرم و پای عبورم بسته است
خوب میدانی که دیگر مهلت آغاز نیست
چشمهایت میبرد دل را به دنیای جنون
چشم های ژاله مثل چشم تو غماز نیست
بال و پر میکوبم و دیوار و در گریان شدند
در قفس پوسیده ام راهی به بیرون باز نیست
#زینب_حسامی
ای غنچه های گرم دعا صبحتان بخیر
ای بلبلان سر به هوا صبحتان بخیر
شب رفت و چشمهای زمین غرق نور شد
ای بندگان خوب خدا صبحتان بخیر
#صفیه_قومنجانے
در نجف مهمــــــــان مولا بود جمع مومنین
خواست آنهــــــا را کند سیرابِ جام انگبین
فــــاطمه برخــاست از خوبان پذیرایی کند
با شتاب آمد جلــــــــو بانوی جان ام البنین
گفت بی بی جان مبـــادا باشم و دستان تو
اخت باشد با سیـــــاهی یا سفیدی، نازنین!
هستم اینجا خادم درگاهتان هر روز و شب
جــــــان فدایت شاهبانوی زمان ماه زمین!
هستی ام را داده ام در راه اهــــل بیتتان
باز هـــــم قربانتــــــان دارایی این کمترین
پس به من بسپار هر امری که داری و فقط
صدر مجلس باش و کار خادم خود را ببین
راستی آن مشک کــــــوثر را بده عباس من
تا بگــــــــرداند به فرمــــــان امیرالمؤمنین
#یاامالبنینسلاماللهعلیها
✍#اسماعیلعلیخانی
✒️
بیداری از یادِ من و بیدارم از یادت
جانِ مرا بردهست آن گیسوی بر بادت
گاهی اگر ماندیم دور از هم،دلم با توست
اما به این دوری مکن یک لحظه هم عادت
#نوید_نیّری
@qalamhayeashegh
شاعر که نیستم؛ ولی از بخت روزگار
این روز ها به درد خودم تکیه می کنم...
#محمدعلی_شهیدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
"وفاتحضرتامالبنین سلاماللهعلیها تسلیت"
در منزلتت کرده همین نکته کِفایت
ناموس علی هستی و همراه ولایت
جان ها بفدای ادبت، مادر عباس
دل های همه، منتظر لطف و عطایت
#نگین_نقیبی
#اشعار_آئینی
💠
یوسفانه لبخندت کشته صد زلیخا را
رسته ای، رها کردی تا عروس دنیا را
شاهدان بزم خون، عشوه بیشتر دارند
شوق وصلشان شیدا کرد امیر دل ها را
پَر شدی زپا تاسر، سویشان گرفتی پر
تا کشیده ای در بر، اهل عرش اعلی را
داغ شد جبینت از هرم بوسه ی خورشید
سیرِ آسمان کردی ای مه جهان آرا
ناله ای زد اهریمن خون تو که در میهن تازه کرد آیین کهنه ی اهورا را
خواست تا بپوشاند روی ماه تو با خون
از قضا رخ گلگون، کرده مست تر ما را
خواست تا که آیینه، بشکند فرو ریزد
تکه ها به هر سو برد، نقش روی زیبا را
رفته ای و می آیی با شه اهورایی
تا به گل بیارایی، روزگار فردا را
#م_کرمانی
۱۲دی۱۴٠۱
#حاج_قاسم_عزیز
👈👈بزرگواران ویرایش شده ی سروده ی پیشین رو اینجا می ذارم اگر نظری هست بفرمایید.
گوئیا آن شب ستون آسمان افتاده بود
یا که خورشید از مدار کهکشان افتاده بود
ناله میزد ماه سرگردان ز غوغای زمین
طالع نحسی به جان این جهان افتاده بود
کربلا ی دیگری در کربلا تکرار شد
قاسم ما زیر تیغ شمریان افتاده بود
رقص و جولان برسر میدان مین مردانه کرد
مرد میدان چون نگینی ناگهان افتاده بود
فرشی از خون لحظه زیبای استقبال عرش
زیر پایش سرخ تر از ارغوان افتاده بود
تکیه زد سردار بی سر بر سریر عاشقی
داغ جانسوزی به جان انس و جان افتاده بود
#ایراندخت ۱۴۰۰/۱۰/۱۳