eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
آن حیدر روزگار بر می‌گردد آن وارث ذوالفقار بر می‌گردد روزی که زمین ز ظلم لبریز شده آن عادل تکسوار بر می‌گردد
به صیدِ جسته از دامی چه خوش می‌گفت صیادی که از دامِ علایق گر توانی جَست، آزادی... 🌱
هر چند به هر بهانه ای فرشِ رَهیم در بین گدایان ِزمین پادِشَهیم امسال،فقط چوب ِزمستان خوردیم باید به بهارِ تازه فرصت بدهیم
چشمی به تخت و بخت ندارم، مرا بس است یک صندلی برای نشستن کنار تو
در کلاسِ عاشقی شاگردِ نوپایَت منم می‌نویسم با غلط: من دوصطَط دارم فَغَت
1_3265367666.mp3
4.11M
صبحت بخیر آقای من .. تو هفته ای دوبار توبه می کنی بجام😔
عشق و منطق هردو سهمی برده اند از جان من روزها را شیخم و شب شاعر چشمان دوست
شدم مقتول این غم که نخوردم ضربه از دشمن درخت جنگلی هستم که منت بر تبر دارم
ساعتِ دنیای من کوک است با لب‌های تو صبح را بیداری چشمِ تو تعیین می‌کند...!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را...
چند سالی‌ست که تکلیف دلم روشن نیست جا به اندازه‌ی تنهایی من در من نیست چشم می‌دوزم در چشم رفیقانی که عشق در باورشان قدّ سر سوزن نیست دست برداشتم از عشق، که هر دستِ سلام لمسِ آرامشِ سردی‌ست که در آهن نیست حس بی‌قاعده‌ی عقل و جنون با من بود درک این حالِ به‌هم‌ریخته تقریباً نیست سال‌ها بود از این فاصله می‌ترسیدم که به کوتاهی دل‌کندن و دل‌بستن نیست رفتم از دست و به آغوش خودم برگشتم جا به اندازه‌ی تنهایی من در من نیست...
کمان بر چشم و چشمت بر کمان بود نشانت سیب و تیرش در میان بود خطا کردی به قلب ما زدی تیر بهایش مرگ قلب یک جوان بود 🙏😊🌹😋🙏 برو یک دوره آموزش ببین خب😂
از آن تر شد به خون دیده دامانی که من دارم که با تردامنان یار است جانانی که من دارم اگر با من چنین ماند پریشان اختلاط من ازین بدتر شود حال پریشانی که من دارم « ز مردم گر چه می‌پوشم خراش سینهٔ خود را ولی پیداست از چاک گریبانی که من دارم » کشم تا کی غم هجران اجل گو قصد جانم کن نمی‌ارزد به چندین درد سر جانی که من دارم مپرس از من که ویران از چه شد غمخانه‌ات وحشی جهان ویران کند این چشم گریانی که من دارم # شعر : وحشی بافقی
ساکِت شُدَن نه اینکه نِشانِ رِضایَت است گاهی سُکوت قَطعِ امید از مُخاطَب است
❤️ در مسیر عشق چیزی بدتر از ابهام نیست هیچ دردی بدتر از هجران ناهنگام نیست یک سلام از روی بام اصلا دلم را خوش نکرد جای عاشق بین آغوش است روی بام نیست 💐 🥀🍃
در شهر ما رسم است هرکس را که قهر است محکم در آغوشش بگیرند و ببوسند
غیر از تو مرا دلبر و دلدار نباشد دل نیست هر آندل که ترا یار نباشد شادم که غم هجر توگردیده نصیبم بهتر ز غم هجر تو غمخوار نباشد
شیرم ولی پیش نگاهش بچه آهو معشوق بسیارانم اما عاشق او اعجاز ابراز علاقه در لبم نیست حتی نمیداند مرا کرده ست جادو لب های غرق درسکوتش کشته مارا این صاحب چشم شرور پرهیاهو
از تو سَهمَـم هَمـه‌ی عُـمـر پَریشـان حالی‌ است آه ای آنکه خودَت هَستی و جایَت خالی‌ است
تندیس من از روز ازل سخت شکست یک قلب پراز غصه دراین سینه نشست یک عمر تلاش و سعی بی فایده بود انگار که بخت من همین هست که هست
چون فاصلهٔ آدم مرتد از دین یا فاصلهٔ لحظهٔ شاد و غمگین نزدیک همیم و دور از هم انگار من آخر اسفندم و تو فروردین
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن کسی باور نخواهد کرد اعجازِ تو را ای عشق! کسی نگشود و نگشاید چنین رازِ تو را ای عشق! در این اسرارِ یزدانی نهفته رازِ پنهانی خدا داند ز علت‌ها تو از علت چه می‌دانی؟
خل و چل کرده مرا چشم پر از آشوبت بیهوا توی خیابان بغلت خواهم کرد